سم مهلکی که تقریبا زندگی همه مونو گرفته و خب میشه گفت که بخش عمده ای از تصمیم گیری هامون مبتنی بر ایده آل گراییه.
خب اصلا بریم سراغ اینکه ایده آل گرایی چیه؟ایده آل گرایی، کمالگرایی از حد خارج شده ست. یعنی چی؟ ما به طور ذاتی از وقتی که بدنیا میایم، خواهان کمال هستیم. یعنی دوست داریم بهتر شیم پیشرفت کنیم خونه ی بهتر، ماشین مدل بالاتر، پول بیشتر، دوستای صمیمی تر و...
پس ایده آل گرایی، دو نوع مثبت و منفی داره. کسی که دوست داره پروژه شو بهتر اجرا کنه، محصولات با کیفیت تر تولید کنه، رابطه ی بهتری با اطرافیانش داشته باشه کمالگراست. یعنی خواستار کمال و بهتر شدنه و این خیلی هم خوبه و دلیل پیشرفت و موفقیت ماست. ولی وقتی این کمالگرایی شروع میکنه به آسیب زدن، دیگه خوب نیست و میشه ایده آل گرایی. مثلا چطوری؟(اینطوری):
1-یه دختری میره جلوی آینه و به خودش نگاه میکنه و فکر میکنه زشته. چرا؟چون شبیه فلان زن یا فلان مدل نیست یا مثلا صورتش سفید نیست، جوش داره، کک و مک داره، بینی ش بزرگه و در نهایت از خودش(جسمش)متنفر میشه
2-یه دانشجو نمیره درسی که توش مهارت داره ارائه بده چون فکر میکنه که نمیتونه به بهترین صورت ارائه ش بده پس ارائه نمیده.
این مسئله حتی در موارد دینی هم هست. مثلا طرف میگه چون من گناه کردم دیگه خدا منو نمی بخشه و فلان پس میرم بیشتر گناه میکنم!(به عبارتی بیشتر به خودم آسیب میزنم چون دستمو ،به هر دلیلی ،خراشیدم!)
ما خودمون رو به طور پیشفرض دوست داریم. از لحظه ای که بدنیا میایم، به خودمون علاقه داریم و خیلی از نیاز های فطری و ذاتی ما ریشه در این علاقه دارن. ولی زمانی که شروع میکنیم از این خود فاصله گرفتن و بهش تنفر ورزیدن، منفی تلقی ش کردن، تخریبش کردن مقایسه کردنش با چیزهای دیگه ای که اصلا قابل قیاس نیست، ناخودآگاه یه ایده آل گرایی درونمون شکل میگیره. در کنار اون، یه ایده آل هایی و خواسته هایی و مطلوب هایی میاد تو ذهنمون و دوست داریم شبیه اون مطلوب ها بشیم(مثل قهرمان ها، اسطوره ها، الگو هاو...)و غیرارادی بین خودمون و اونا یه مقایسه ای میکنیم و طبیعیه که یه آدمی که اول مسیره نمیتونه خودشو با کسی که به جایی رسیده مقایسه کنه!و این ایده آل گرایی شروع میکنه ریشه دار تر شدن و مارو بیشتر اذیت میکنه؛ البته به همینجا متوقف نمیشه و فرد شروع میکنه یه چرخه ی سمی برای خودش درست کردن:
1-من دوست داشتنی نیستم!==پس باید جور دیگه ای باشم==عه فلان کس اینطوریه!(الگو قهرمان یا...)===ولی من که شبیه اون نیستم!===پس من دوست داشتنی نیستم!
2-فلان کار رو انجام دادم===فلانی اینو بهتر از من انجام داد===پس من به بهترین شکل ممکن انجامش ندادم===تا کاری رو به بهترین شکل ممکن انجام ندم موفق نمیشم===پس من موفق نمیشم===پس بدردنخورم
این چرخه تا جایی تکرار میشه که فرد خودش بیاد یکی از عناصر این چرخه ی مسموم رو بشکنه. ازین رو، ما باید این چرخه هه رو بشکنیم. برای شکستنش، باید یه سری اطلاعات داشته باشیم.
انواع ایده آل گرایی:
1-درونی:اینکه ما میخوایم همیشه درونمون گل و بلبل باشه و همیشه حالمون خوب باشه و این توقعات مزخرف!
2-بیرونی:میخوایم همیشه خوب به نظر برسیم، حرفه ای به نظر برسیم، بی نظیر به نظر برسیم، فوق العاده به نظر برسیم.
3-فرایندی:برامون مهم نیست که همیشه عالی به نظر برسیم، ولی از یه مرحله ای به بعد، شروع میکنیم به ایده آل گرا شدن
4-امنیتی:برای حفاظت از خودمون همه چیز رو به دقت آنالیز میکنیم تا مبادا چیزی شناسایی کنیم که بهمون آسیب بزنه(آنالیز بیش از حد موشکافانه)
این ایده آل گرایی به طرز وحشتناکی درونمونو میجوه و خوبی هامونو می پوشونه. ایده آل گرایی بدی های مارو بسیار بزرگ جلوه میده و خوبی هامون رو بسیار کوچیک. ایده آل گرایی یه مغالطه گر بزرگه که خیلی خوب کارشو انجام میده طوریکه شک نمیکنی که این مگه اشتباه هم میکنه. ولی واقعیت اینه که ایده آل گرایی داور بی انصافیه. بد هم بی انصافه!
حالا چطور باید جلوشو بگیریم؟
ما برای این کار باید به یه سفر بریم. یه سفر که توش گفت و گو های درونیمونو کشف کنیم و بنویسیم. وقتی می نویسیمشون، میفهمیم که این ایده آل گرایی از کجا میاد. بعد اون عنصری که این چرخه رو شروع میکنه از بین می بریم. مثلا:من باید عالی باشم تا فلان شرکت/شخص منو بپذیره--فلان شخص/شرکت منو رد کرد--پس من عالی نیستم==پس به هیچ دردیم نمیخورم.
اینجا فکر اول اشتباهه. قرار نیست حتما ما عالی باشیم تا فلان شرکت/فرد مارو بپذیره. بعدشم، اگه واقعا اون شرکت مارو نپذیره اتفاقی میفته؟هزاران گزینه ی شغلی دیگه وجود داره که بتونی انتخابش کنی. این یکی از اون هزارتاست. پس این میشه عنصر آغازگر چرخه. حالا چطور باید از بین ببریمش؟
با سوال!
از این گزاره سوال میکنیم: آیا واقعا من باید حتما عالی باشم تا فلان شرکت/فرد منو بپذیره؟
اگه فلان فرد یا شرکت نپذیره منو من عالی نیستم؟
اصلا چه لزومی داره عالی باشم؟
و...
گزاره های آغاز گر تا زیر سوال نرن، دست از سر شما برنمیدارن. و شما انقد باید اینارو تکرار کنید که از مغزتون بره و دست از سرتون برداره. غیر از اینه که همه ی ما استعداد های متفاوتی داریم و قرار نیست همه عین هم بشن؟