پآییز آمد،
در میآن درختآن لآنه کرده
کبوتر از ترآوش بآرآن میگریزد...
شاید همینه زندگی. هرچند حالا که پاییز اومده همه چیز قابل تحمل تره. شاید هنوز سر کلاسا اذیت باشم، شاید هنوز تنها باشم و شاید هنوز نتونم سرکلاسا کتاب بخونم و شاید هنوز خود مطلوبم نباشم و هنوز نتونم از پس بعضی چیزا بر بیام؛ اما وقتی باد پاییزی رو احساس میکنم که توی موهام می پیچه و وقتی که سرخ و ارغوانی و نارنجی و زرد شدن تدریجی درختا رو میبینم و وقتی که اولین برگ های خشک زیر پام قرچ و قرچ میکنن، یه لبخند ملیح میشینه روی لبام و شروع میکنم به زیر لب خوندن که:
اگه تو موندی و برگای زرد ...
نبودیم تو فردای هم؛
منتظر موندیم این فصلا که رفت
زندگی همینه:)!
اگه دوستت نداشت اندازه من،
رفتم من با پرواز بعد،
تو موندی و شبای سرد ...
زندگی همینه:)
من مطلوبم رو کم کم دارم مینویسم. که کیه، چیه، چه شکلیه. دارم یکی یکی ارزش هام رو پیدا میکنم. در کنار این ها هم با خود اهمال کارم میجنگم و تلاش میکنم که پاشم از جام. که برم شمع بسازم، که تار بزنم، بنویسم، بسازم و گوشیمو بذارم کنار. که با مامان درمورد احساساتم حرف بزنم. دنبال یه راهم برای به صلح رسیدن با خودم. با بدنم، با صورتم، با دنیام و ادماش و خدام و خلقش. نمازام رو دوباره دارم میخونم. شاید دیر، شاید توی یه دقیقه و شاید بدون تمرکز کامل اما دارم میخونم. میخوام تلاش مداوم برای بی نقص بودن رو بذارم کنار. میخوام که تلاش برای محبوب بودن و دیده شدن رو بذارم کنار. میخوام یاد بگیرم. میخوام تجربه کنم و میخوام خیره بشم به لوله ی تفنگ. به تنهایی تعریف کردن خودم برام سخته اما میخوام انجامش بدم.
اینا رو با خودم میگم و بعدش یاد حرف مامان میافتم: میخوای ولی اولویتت نیست. راست میگه. نیست. تا وقتی که مدام غصه ی مدرسه رو بخورم و وقتی اومدم خونه سرم مدام توی گوشیم باشه و وقتی مدام از انجام دادن کارای مفیدم طفره برم، معلومه که نیست. مامان میگه: هیچ کاری نکردن راحت ترین کار دنیاست. و من دارم میفهمم که باید راحت طلبی رو کنار بذارم.
من دارم بزرگ میشم و اینا دیگه هیچکدوم شوخی نیستن. من رو میترسونه. اما باید پذیرفتش. باید بغلش کرد و باید که باهاش زندگی کرد.
در نهایت:
پاشو بام تو پس برقص بیخیال هر چی خاطرست که هست
دستامو بگیر بزار باز خوب شه حال من یه کم
پاشو بام تو پس برقص بیخیال هر چی خاطرس که هست.
دستامو بگیر بزار باز خوب بشه حال من یه کم
_هستی.
پ.ن:متیاس و نینا واقعا کاپل نازی ان.
پ.ن2: چیزی تغییر نکرده. هنوزم از خسروی بدم میاد.
پ.ن3: چندتا اهنگ توی ژانر جاز معرفی میکنید؟