ویرگول
ورودثبت نام
Nora.sh
Nora.shششصد و چهل و چهار درنا‌ی کاغذی...
Nora.sh
Nora.sh
خواندن ۲ دقیقه·۲۲ روز پیش

پیترپن دیر کرده

یه روزی از روزای خدا، موزه ی نقاشی پشت شیشه
یه روزی از روزای خدا، موزه ی نقاشی پشت شیشه

فکر نمی‌کنم دیگه نوشتن هم کمکی بکنه. پر فاصله ی بین دنیای کتابا و دنیای واقعی داره سخت می‌شه. با یه پا این ور کهکشان و یه پا اون ورِ خیال، یا از این ور بوم میافتم و استرس و اضطراب بی جهت، یا از اون ور بوم میافتم و ول کردن زندگی و کارا.

چی کنم؟ چی کار کنم؟ نوشتن و داستان ساختن جرات می‌خواد. خیال جرات می‌خواد، امید هم همینطور. لقمه‌هایی‌ان خیلی بزرگتر از دهن من، سنگهایی بزرگتر از دستای من.

ته ته دلم که یه روزایی از آسمون تهران خاکستری تره، یه چیزایی احساس می‌کنم. مثل کشیده شدن برگهای نوجوونه‌های امید به دیواره‌های قلبم، یا صدای خندیدن یه دختر کوچولو با دوتا دندونی که تازه دراورده. اما هنوزم سخته برام. هنوزم یه روزایی ساعتها طول می‌کشه که خودم رو برگردونم توی تنم، که یه جایی بین آوارهای هنوز نریخته، بین قبرهای هنوز نکنده و بین دادگاه‌های هنوز نرفته، خودم رو پیدا کنم، دست خودم رو بگیرم و کشون کشون برش گردونم به امروز و اینجا. بعضی وقتها هم از پسش بر نمی‌ام. فقط نگاه میکنم به آسمون و منتظر پیترپن می‌شینم.

نمیتونم با کتابا و فیلما ارتباط بگیرم. دنیای من، انگار دیگه شبیه دنیای هیچ کس نیست. برای آدم بزرگا، خیلی رنگی رنگی و برای بچه‌ها خیلی سیاهه. برای کتابای فانتزی خیلی ترسناک، برای کتابای ترسناک خیلی عادی.

نمیدونم. نمیدونم. شاید قرصیه که قطع شده، شاید واقعا شنبه به خاطر صدای بلند ساختمون سازی حالم بد بود. شاید فقط روحیه ی عصیانگر و یاغی و سردرگم نوجوونیه.

توی جامدادی ی همکلاسیم(همون نردی که داره فلسفه می‌خونه) یه جمله پیدا کردم. دقیق یادم نیست جمله مال کی بود، ولی خب... خیلی من رو به فکر فرو برد
_کسی که چرایی زندگیش رو بدونه، از پس چگونگیش بر می‌اد.
من هر دوش رو به نور سپردم. خودش میدونه چرا، خودشم چگونگیش رو یادم می‌ده.

_نورا

پ.ن: یک شنبه کل زنگ تفریح رو داشتیم با آقای مرآتی گاسیپ می‌کردیم. بعدش هم رپ رو به عنوان جدیدترین چی ی ادبیات فارسی بهمون معرفی کرد. گفت که ادبیات و زنان را برای درس سبک شناسی کنار نمی‌گذارد و کمی هم موسیقی گوش دادیم. بد نبود!
پ.ن2: نمی‌تونم دقیق توضیح بدم، ولی راستش اینه که من اگه از لحاظ احساسی ساپورت و پشتیبانی داشته باشم واقعا قوی ترین آدم دنیام.
پ.ن3:نگرانی فایده نداره دختر خوب. تقویمت رو چک کن، چای بهارنارنج و هل بخور، ماسک صورتت رو بزن و زندگیتو بکن
پ.ن4:کتابای نخونده رو پیچیدم توی روزنامه، توی تیک تاک ویدیوهای آقاهای خوشگل نگاه کردم، نوشتم، تار زدم، صلواتای روزم رو فرستادم. لاک ریختم رو فرش، روز خوبیه. خداراشکر.
پ.ن5:تسلیت می‌گم شهادتشون

روزنوشتروزنوشتهدلنوشته
۵
۴
Nora.sh
Nora.sh
ششصد و چهل و چهار درنا‌ی کاغذی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید