مـهــدیـــســ امیـــرخــــاݩے
مـهــدیـــســ امیـــرخــــاݩے
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

همه‌چیزت نوشتن است؟ مگر می‌شود؟

و تنها بوی باران با یک کتاب کافیست.
و تنها بوی باران با یک کتاب کافیست.


نمی‌دانم چندمین بار است که این سوال را می‌شنوم. همه چیزِ همه چیز که نه، ولی شاید بتوان گفت تمام روح من قلمی بیش نیست. تنها استفاده قلم نیز نوشتن است. حتی اگر بد بنویسد.

خب می‌دانید، خواندن و نوشتن تنها چیزهایی هستند که دستانم را گرفتند و مرا از شب‌های تاریک به سوی روز حرکت دادند. هر چند که آن روزها نیز کسل کننده بودند ولی خب، تقصیر مداد و کتاب چیست؟

زمان‌هایی که دل پری داشتم،‌ تنها کسی که از حرف‌های بی‌سر و ته‌ام مهمان نوازی کردند، تکه کاغذهایی بودند که نوشته‌های رویشان هیچ‌گاه خوانده نشد، حتی توسط خودم!

زمان‌هایی که تنها بودم، کتاب‌ها بودند که نگذاشتند بمیرم. شاید هم امید به بیشتر نوشتن سرپا نگه‌ام داشته است.

گاهی کاغذها مرهم من بودند و گاه من مرهم آنان. گاهی من کلمات تندم را روی آن‌ها جاری می‌کردم و گاه کاغذهای کتاب لغات‌اش را در چشمم فرو می‌کرد.

در هر حال همیشه این من بودم که در داستان‌های غمگین بر روی نوشته‌ها می‌باریدم و در آخر صفحه پایانی را ورقه می‌زدم.

می‌دانید؟ من حتی اشک ریختن با داستان‌ها را هم دوست دارم. به سان عاشقی که از آزارهای محبوبش نیز در لذت است.


نوشتنکتاب خواندنمهدیس امیرخانیدوستی به اسم کتاب
نویسنده رمان‌های دو امپراطور و یک ملکه، سلیله سودازده، افول خور و جاناوار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید