بنام او :)
باز هم باران بارید، باز هم با پیرهنی خیس، رقصان قدم میزنم در سایه ی فکر تو.. باران میشوید هرچه را، جز درد، جز غم دوری تو و.. تنها اشک، از آشوب کدهی روح مرا..
دوست داشتن تو چون گلیست با صد برگ، هر برگ خیالیست و هر خیال، اشتیاقیس برای گذر از خواب، اما اگر خواب رویای تو را آورده باشد... آنگاه نقضیست بر این اشتیاق.. :)
میخواهمت، اکنون و هرگاه، میخوانمت، در تکاتک آوازه هایم و میپرستمت، به هر خلوتکده ای..
سخت است نبودنت و سخت است بودن در جوار این نبودن تلخ، این آوازهخوان دلباخته خسته است..
باری اول بار تورا در آسمان دیدم، بال های زرینت گشوده، زلف بلندت افروخته، ساقان سیمینت درخشان و چهرهات که خود معنای زیباییست.. :)
روزی از آسمان آمدی، روزی عاشقت شدم، روزی عاشقم شدی، روزی مالکت شدم، روزی مالکم شدی و بعد.. دیوانه ات شدم..
صاحب دل جانان من، مالک آوازههای من، ای آنکه فراوانیت در من از من بیشتر است، دوستت دارم به میزان فراوانیت..
-خنیاگرخیس آبان ماه ۱۴۰۲