این صدای کارمندام بود،همین که باعث شده بودم اینجوری ازم حساب ببرن یعنی کارم رو درست انجام داده بودم. البته این حال خوب من تاقبل از اینکه گوشیم زنگ بخوره و جواب بدم بود.امابعدش.....بعدش
_خیلی برام مهم بود که بفهمم کی جرأت کرده بدون گفتن به من با شرکت وای جی قرار داد ۴ ساله امضا کنه.
یکی از کارمندها:
حالا کی پرونده هارو بهش بده من که نمیرم.جلسه هم داریم،
_ولش کن ماهم نمیریم.
نصرتی:خودم میرم
رییس همه منتظرشمان و درخصوص جلسه بایدبهتون بگم...
آتریس:بنظرت الان قیافه من به اونایی میخوره که میخوان جلسه بگیرن؟
_نه.
آتریس:پرونده رو به سمتشون انداختم.دوست دارم بدونم کی باشرکت وای جی قرارداد بسته. البته خودم میدونم کیه ولی به نفعش که خودش بیاد بگه،اینجوری شاید اخراجش نکنم. تا۵ میشمارم ۱،۲،۳،۴
راوش:رییس من اینکارو کردم ولی باور کنید این به شرکت خیلی کمک میکنه،بعدم من این تصمیم رو تنهایی نگرفتم معاونتون بهم گفت اینکارو کنم. گفت شما خبر دارید.
_معاونم؟منظورت خانم جاوید؟کجاست؟چرانمی بینمش؟
نصرتی، سریع بگوبیاد. امروز به همه نشون میدم من آشناودوست حالیم نمیشه.حسابشو می رسم.
بهتر! از همون اول از این دختره جاوید خوشم نمی اومد.هرچی فیس و افاده هست توی خودش جمع کرده.
_آره.بهتر،خداکنه اخراج بشه،انگاری همه کار شرکت.
_نگاه کن هنوز مغرور_حالا قیافت رو بعد اخراج می بینیم.
جاوید دستش رو به سمت دستگیره در اتاق آتریس برد،و بدون در زدن دستگیره درو کشید،همه حرفا رو شنید و فقط به کلمه احمقا اکتفاکرد.
اینو باش دیدی چه جوری نگام میکرد؟این دیگه آخرشه.
_ولش کن بزار تاآخرین لحظه زورشو بزنه.
آتریس:خانم جاوید!درزدن بلدنیستی؟که اینجوری مثل گاو سرت رو میندازی پایین میای تو؟
+آخه من و تو که از این حرفا نداریم.حالابگو ببینم چی شده؟این کارمنداچی میگفتن؟
_یعنی نمیفهمی! ازهیچی هم خبرنداری. پس این پرونده رو بگیر بخون.
+اها!سرقضیه این شرکت وای جی؟آتریس تو خودت میدونی من هرکار میکنم به نفعت.تاحالا چیزی رو انجام دادم که برای خودت یا اینجا بد باشه.
_درسته ولی نباید قبلش بامن صحبت میکردی؟جوری رفتارنکن که دیگران فکر کنن تو رییس اینجایی.من فقط یک هفته نبودم ولی میام و بااین خبر روبه رو میشم.
+فکر میکردم به نفعت باشه.