yasnaدرتئوری قلم·۳ سال پیشداستان کوتاهنیمه شب بود.دخترک که پنجره اش را بازکرده بود، دختر بچه ی مردهای را دید که سر تا پا خونین بود!مادرش او را صدا کرد تا باهم چای بنوشند.اما دخ…