نــــــور زَده·۲ ماه پیشرویای ناقصی به نام عشق...التهابِ دردناک فراموشی روی سینهام سنگینی میکند..........
نــــــور زَده·۲ ماه پیشدر خلأِ بودن...چشمانمان باز است، اما شاید هنوز در خوابیم. ما میدویم، میخندیم، میمیریم... و هرگز نمیفهمیم در کجای این کابوس ایستادهایم…
نــــــور زَده·۴ ماه پیشفراتر از لایه های دود...تصور میکنم که.... فراتر از لایه های دود، ورای سنگینی آسمان...
نــــــور زَده·۴ ماه پیشآخرین فریاد خاکسترنبردی بین «خوب» ماندن و آتش حسرت. وقتی عشق به جهنمی آرام تبدیل شود، آیا حتی خاکستر هم فراموش خواهد کرد؟