در این باران پاییزی
بدون تو تک و تنها
درون کوچه های غم
روم تا آخر دنیا
درون تکه های من
هنوز عشق تو پنهان است
تو بشکستی دل من را
که این آیین دلدار است
تو بی عشقم چه را جویی
تو راز خود به که گویی
من از عشق تو در احضار
و تو در بستر اویی
تویی آن زهر شیرین و
منم فرهاد کوهستان
خدایا داد این دل را
تو از معشوق من بستان..