در بخش قبل در نقد این داستان گفته شد که دون ژوان دو ویژگی دارد:
۱- انبوه واژگان و ارجاعات مادی. گرچه در ناتورالیسم ( سبک بیشتر آثار هدایت ) پرداختن به جزئیات امر رایجی است اما در دون ژوان بیشتر این ارجاعات به ابژه های مادی و لوکس است.
۲- راوی داستان راوی سرخوش و سبکباری است که مداخله ای در روایت نمیکند و برای هدایت این امر تازه ای است.
و اینکه بین لذت طلبی و انبوه ابژه های لوکس در این داستان ظاهرا ارتباطی هست.
در این بخش به فانتزی داستان به کوتاهی اشاره میشود و اینکه شخصیت اصلی ماجرا در برخورد با وضعیت مبهمی که در ارتباط او نامزدش ایجاد میشود چه واکنشی نشان میدهد.
فانتزی چیست؟
این نوشته صرفا بر اساس یک تعریف از فانتزی ارائه میشود و تعاریف دیگر فانتزی و خیال داستانی را در بر نمیگیرد.
در این تعریف فانتزی:
نوعی صحنه آرایی است که در آن شخصیت خود را طرف میل دیگری میبیند.
اما چرا شخصیت به چنین صحنه سازی روی میآورد و چرا به دنیای خیال پناه میبرد؟
زیرا در واقعیت داستانی دچار مانع و محدودیتی شده که او را از رسیدن به هدف بازمیدارد. واقعیت برای او دچار ابهام میشود.
در سیر داستان دون ژوان هر بار واقعیت پیرامونی برای شخصیت اصلی یعنی حسن شبگرد دچار ابهام بیشتری میشود. و هر بار بین او نامزدش فضا غبارآلودتر میشود. میتوان در چند گام این افزایش تنش و ابهام را دنبال کرد.
۱- در کافه و هنگام ملاقات با راوی. حسن تا حدودی مشکوک است:
عاشق زنی شده. آرتیست شهیری که فرنگی مآب و دولتمند است... اما چیزی که هست مخارجش زیاد است....الخ
در همین گام حسن متوجه اختلاف سطح خود با نامزدش، تمایل او به مادیات یا سبک زندگی متفاوت نامزدش میشود. هر چه هست او از قبل تا حدودی میداند زن _ کالا به این راحتی قابل دسترسی نیست.
۲- یک جا وقتی قرار است با ماشین کرایه ای راوی به مسافرت بروند زن طعنه زنان میگوید:
من به خیالم ماشین شخصیس. من تا حالا با اتومبیل کرایه سفر نکرده بودم...
۳- یا جایی که بعد از چاخان های بی شمار دون ژوان که پر از ارجاعات مادی و لوکس است، حسن راوی را به کناری میکشد و میگوید:
اینم واسیه من زن نمیشه. من نمیتونم تنگه اش را خورد کنم....( تنگه واحد پول تاجیکستان. شاید به این معنی که من نمیتوانم مخارج و هزینه های او را تامین کنم. که همین هم نوعی ارجاع مادی است.)
۴- و بالاخره وقتی از رابطه دون ژوان و زن به ستوه میآید و پیش راوی مینالد که:
انگشتر بدلی خودش رو به رخ زن من میکشه، میگه ده هزار تمن برای معشوقه خودم خرج کرده ام. عاشق میشه پای گرامافون گریه میکنه.
تا اینکه بالاخره زن آب پاکی را روی دست او میریزد و او را به اصطلاح امروزی متهم به بی کلاسی میکند:
برو گمشو. احمق! نگاهش بکنید عینهو یه حمال! آقا به اصرار من یه خورده سر و وًعش رو تمیز کرده. ببینین به چه روزی افتاده.
و به این شکل شخصیت اصلی داستان حسن شبگرد در برخورد با اشخاص و محیط داستان هر لحظه دچار ابهام بیشتری میشود و ذهن او تاب آوری این همه هجوم عناصر مادی را ندارد و عاشق دلباخته تبدیل به مردی میان تهی و به قول زن حمال میشود.
به این ترتیب فانتزی داستان زمانی شکل میگیرد که مردی از طبقه فرودست و سنتی جامعه به دلیل همین فرودستی خود را طرف میل زنی زیبا و امروزی میبیند و کاراکتری به نام حسن شبگرد. گرچه این فانتزی مثل هر فانتزی دیگر رابطه او را با واقعیت قطع میکند. و زنی که در اصل تمایلی ندارد در قالب معشوقه ای میبیند.
بدون شک داستان دون ژوان دارای نکته های ارزشمند بسیاری است که در این نقد شتابزده نمیگنجد.
در بخش آخر این نقد سعی میشود به این سوال جواب داده بشود که حسن شبگرد چگونه از ذهن خود رفع ابهام میکند.