ع.رامک
ع.رامک
خواندن ۵ دقیقه·۵ ماه پیش

سر نخ

فردا راهی بیمارستان هستم تا خدا بخواهد بستری شده و بهبود یابم.اما کی زنده و کی مرده خدا میداند..به هر حال لازم دانستم اورژانسی این مطلب و خاطره را هم بنویسم که دو مطلب و خاطره ای که تحت عنوان "پلیس داریم تا پلیس" نوشته ام عقیم نمانند و نتیجه گیری کرده باشم.

در یک شب گرم تابستان مشغول گشت زنی بودیم که مرکز اعلام کرد " مورد مشکوک در خیابان ... آپارتمان شماره..."( رسیدگی به موضوع به اکیپ ما واگذار شد..!) سریعا خود را به محل مذکور رساندیم آپارتمانی در یک مجتمع مسکونی بود که همسایگان آن اظهار میکردند دو روز پیش از آن جا صدای دعوا و درگیری میامده و بعد از آن سرو صدا قطع شده و این مدت هیچ خبری از ساکنین آن نشده است ..زنگ درب آپارتمان را زدیم حتی بارها دق الباب کردیم ولی خبری نشد..آپارتمان هیچ راه ورودی نداشت و از آنجا که در طبقات بالا قرار گرفته بود ورود از پنجره هم میسر نبود.گشتم و گشتم مشاهده نمودم هواکش دستشوئی باز است اما ورودی آن برای مردی مثل من خیلی تنگ است ..پسر بچه ای حدودا ده ساله مشغول تماشای عملیات ما بود گفتم :عموجان ! دوست داری مثل ما پلیس باشی؟ سرش را به علامت رضا تکان داد پدرش هم که در کنارش بود رضایتش را تایید کرد . گفتم : بسیار خوب اما اول ببینیم شجاع هستی یا نه ! گفت : چکار کنم؟ گفتم : آفرین پسر فقط میخوام ببینم میتونی ازین سوراخ بری داخل یا نه ؟ پسرک نگاهی کرد و قبول کرد ..کمکش کردیم وارد شد از آنطرف گفت حالا چکار کنم؟ گفتم : بدون اینکه به چیزی دست بزنی فقط درب آپارتمان را باز کن .. لحظه ای بعد درب را باز کرد گفتم کسی داخل نبود ؟ گفت : یه نفر تو هال خوابیده..از پسرک شجاع و پدرش تشکر کرده وارد شدم دیدم یک نفر وسط هال دراز کشیده است و تکان نمی خورد جند بار صدا کردم جوابی نداد آهسته نزدیک شدم یک جسد باد کرده و سیاه شده بود که نه سرو تهش پیدا بود و نه جنسیتش! حالم از بوی گندش به هم خورد سریع با بیسم به مرکز اطلاع دادم و در خواست اکیپ " اثر برداری صحنۀ جنایت را کردم " در همین حال اطراف را مختصرا بررسی کردم چند خشاب خالی قرص های مسکن قوی در اطراف جسد ریخته بود ..بیرون آمدم از همسایگان بیشتر پرس و جو کردم گفتند اینجا دختری تنها زندگی میکرده که یک معلم موسیقی هم داشته و دو شب قبل برای آخرین بار او را در حال جرو بحث با استاد موسیقی اش دیده اند و بعد از آن از نامبرده خبری نشده است .!

با ورود اکیپ بررسی صحنۀ جنایت من نیز وارد شدم تا به افسر پرونده توضیحات لازم را بدهم بالا سر جسد ایستاده بودم و به آن نگاه میکردم تا از رنگ "لیبیدیتی" حاصله در جسد بفهمم بر اثر مسمومیت فوت کرده یا علت چیز دیگری بوده اما جسد به قدری سیاه شده بود که رنگ ارغوانی در آن به سختی قابل رویت بود در همین حین ناگهان یکی از زنهای پلیس که با اکیپ کشف جرائم وارد شده بود چادرش را روی جسد کشید و طوری چپ چپ به من نگاه کرد انگاری با نگاهش گفت : مگر خودت خواهر مادر نداری اینطوری به جسد مردم نگاه میکنی؟ حالا من که آن خاطرات را برایتان نوشته ام و علاوه بر آن ها خاطرات لحظه ای و کوتاهی هم از درگیری با زنان سارق و لخت شدن آنها برای فرار خودشان یا فراری دادن همسرانشان یا پنهان کردن مواد مخدرشان و... داشته ام و همیشه کسانی که در حال دستگیری یا بازداشت یا نجات شان بوده ام از نظر جنسیت و حجاب و بزرگی و کوچکی و پیری و جوانی و غیره اصلا برایم فرقی نداشته اند و فقط و فقط و فقط انسانیت آنها برایم مهم بوده است اکنون با این عمل همکارم که فکر کرده بود من از روی حیزی به آن جسد بو گندو که سرو ته و مرد و زن بودنش اصلا مشخص نبود نگاه میکنم و قصد دارم بلائی سرش بیاورم بسیار دلگیر و ناراحت شدم بطوریکه به پرسنل تحت امر خودم دستور دادم صحنه را ترک کنند ..افسر پرونده جلو آمده گفت: جناب الان قاضی محترم ویژه قتل میرسن شما باشید که مشاهداتتون رو براشون عنوان کنید..عذر خواهی کردم و گفتم : متاسفانه مرکز ما رو احضار کرده قاضی محترم که تشریف آوردن به ایشان بفرمائید که برابر گفتۀ همسایه ها دو شب پیش در این منزل جرو بحث شده و بنظر نمیاد خودکشی باشه.. افسر پرونده گفت: ولی تمام شواهد نشون میده خودکشی بوده؟ گفتم: از کجا معلوم؟ جسد که بقدری سیاه شده که رنگ لیبیدیتی اش معلوم نیست حتی آثار ضرب و جرح هم داشته باشه رویت نمیشه از همۀ اینها گذشته کسی که برای خودکشی قرص میخوره آنقدر فرصت داره که در جائی که دوست داره ( در رختخواب یا در طبیعت یا هر جای دیگر) دراز بکشه..به موسیقی مورد علاقه اش گوش کنه یا کتاب یا آلبوم مورد علاقه اش رو ورق بزنه اینجوری مث این یهو وسط هال نمیفته بمیره در حالیکه خشابهای خالی قرص را هم دورو بر خودش چیده باشه مگه سیانور بخوره که اینطور ناگهانی بمیره..! گفتم لطفا اینها رو بعنوان" سر نخ" به قاضی محترم بگید ..! و آن صحنه را ترک کردم ولی هنوز آن نگاه اهانت آمیز آن زن پلیس ( که عارم میاد همکارش بنامم ) در خاطرم مانده است..!

پ ن 1: بامید دیدار دوباره و نوشتن در ویرگول و با تشکر از ویرگول عزیز..!

پ ن 2: " نگاه پلیس حیز نیست تیز است..!"

مرد زنخودکشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید