ویرگول
ورودثبت نام
جادوگر خیال
جادوگر خیال
جادوگر خیال
جادوگر خیال
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

فراتر از گلوله ها

«دی.او دیوار قدیمی را فشار داد و اتاقی مخفی نمایان شد. هاجین با چشم‌هایی گرد زمزمه کرد: “اینجا چیه؟” دی.او پاسخ داد: “دلیل اصلی که دنبالمونن…” اما قبل از هر توضیحی، صدای گلوله‌ها از بیرون شنیده شد و فرارشان آغاز شد.»

فراتر از گلوله‌ها – قسمت دهم

فرار از راهی که نباید وجود داشته باشد

دی.او به سرعت اطراف را بررسی کرد. دشمن‌ها درست بیرون بودند، اما آن‌ها هنوز از وجود این اتاق مخفی خبر نداشتند.

هاجین هنوز داشت لپ‌تاپ را نگاه می‌کرد که ناگهان چشمش به چیزی افتاد—

یک دریچه‌ی آهنی در گوشه‌ی اتاق!

او با عجله به سمتش رفت و رویش دست کشید. گرد و خاک روی آن را کنار زد و متوجه شد که یک دسته‌ی مخفی در کنارش وجود دارد.

"دی.او! فکر کنم یه راه دیگه هم هست!"

دی.او سریع کنارش آمد و بدون لحظه‌ای تردید، دسته را کشید.

"تق!"

دریچه با صدایی آرام باز شد و تاریکی مطلق زیر پایشان ظاهر شد.

یک راه‌پله‌ی پنهان...

دی.او نگاه سریعی به بالای سرش انداخت. صدای قدم‌های دشمن‌ها نزدیک‌تر می‌شد.

"بیاید، باید زودتر بریم!"

مردی که همراهشان بود، نگاهی پر از شک و تردید به راه‌پله انداخت. "اینجا دیگه کجاست؟!"

دی.او بدون جواب دادن، هاجین را داخل کشید و از پله‌ها پایین رفت.

پله‌ها سرد و باریک بودند. هوا مرطوب بود و بوی خاک و فلز زنگ‌زده فضا را پر کرده بود.

هاجین با وحشت به اطراف نگاه کرد. "این دیگه کجاست؟!"

دی.او زمزمه کرد: "راهی که نباید وجود داشته باشه."

بعد از چند ثانیه دویدن، به انتهای راهرو رسیدند و در فلزی بزرگی را دیدند.

دی.او دسته‌ی در را فشار داد—

"تق!"

در باز شد و نور خیابان شبانه داخل پاشید!

هاجین با چشم‌های گرد به اطراف نگاه کرد. آن‌ها درست پشت یکی از کوچه‌های فرعی شهر بودند!

دی.او نفسی از سر آسودگی کشید. "ما موفق شدیم..."

اما هنوز جشن گرفتن زود بود—

"هی! اونجان! نذارین فرار کنن!"

هاجین از ترس چرخید. دشمن‌ها بالاخره فهمیده بودند و حالا به سمتشان می‌دویدند!

دی.او چنگی به دست هاجین زد. "بدو! باید از اینجا دور بشیم!"

فرار تازه شروع شده بود...


---

پایان قسمت دهم...

ایا دی او و هاجین اینبار موفق به فرار میشه؟

قسمت نهم داستانم اگه خواستی بخون

https://vrgl.ir/tijg1


حتما نظرتون رو راجب به این قسمت بگین


فک میکنین موفق میشن فرار کنن و چه سر نوشای در انتظارشونه؟

هیجانطنزعاشقانهماجراجوییجنایی
۱۷
۵
جادوگر خیال
جادوگر خیال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید