چشمای خیره به ماهم، دستای گرمت رو از این شبِ پر از بغض تمنا میکنه
تنِ رنجور شهرمون، زخمای ما رو به ارث بردن
سایه دردِ این فراق تهران رو زیر آماج موشک فرستاد
کجای آغوشِ مادرمون پناه بردی؟
جاده ها رو یکی یکی میدَوَم، سبز تا سرخِ چادر ایران زمین رو زیر و رو میکنم تا پناه ببرم به آبی دلت؛
شبنم های بی حیا بوی تو رو میدن
شرقی چشمات
شد کیش و مات این بازی؛
نفس های بریدهی درخت کاج
رقص شب رو بِهَم میزنه
قاصدک های گم شده رد آغوشت رو از تن بی جونم میپرسن
و من حتی نتونستم یکی شون رو نگه دارم
انگار بوسه دست هات
رمق این انگشت های خستن
بزم شب اما
نتونست حزن این مسافر های گمشده رو تحمل کنه
اشک های ماه
صدای سیگار های سوختِی بین انگشت ها رو هم درآورد
انگار بدون عطرِ پیچ و تاب موهات، فنجون های چایی رنگی ندارن
و من دَوان دَوان رد پای تنت رو از این انگشت های بیجون میپرسم
دلِ تاریک آسمون پر میشه از سفیدی قاصدک
سلام سردِ من حالا
دور از شیرینی لعل سرخِت
سرگردونِ کوچه های این شهر لعنتیه
و آخ که چقدر این جنگ نا عادلانست



