هیدن
هیدن
خواندن ۱ دقیقه·۱۱ ساعت پیش

مرداب

خیره میشم به اعماقِ این سیاهی
خودم رو گم کردم میونِ سایه ها
توی این دریای سرد
پناه میبرم به آبیِ خیال
کنارِ بخاری خاموشِ دل، چنگ میزنم به خاطره های یخ زدم
سازم رو کوک میکنم، اروم اروم میشکنم و ترانه سکوت سر میدم
سر و صدایِ این بزمِ شبونه بارون رو مهمونِ نگاه میکنه
رقصِ دونه های شور روی گونه
خاکم رو گِل میکنه و
مرداب دل
سیاه تر از ذاتم میشه
خودم رو کنارِ عقربه های مرده حبس میکنم
معلق تو اعماقِ سیاهی
خیره به مترسکِ این دشته سوخته
به این سیاهی بی پایان...

صدای پای ننه سرما نفس های بریده خیابون رو میشکنه
خداحافظ پاییز جان
خداحافظ نارنجیِ کدر، برو
برو که بیخود نگاهت میکردم
توقعِ بی جایی بود
تو خودت زیر این بارونِ غم، آسمونت سیاه شد
این سری حتی
برگ های خشکت زیر درخت ها نشکست
تو با پنبه سربریدی
من با آغوش باز مردم



پاییززمستونیلداآیینهشب
جک سابق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید