لازم است چند نکته در مورد نظم و نقش معلم بیان شود.
در مورد نظم:
در این متن (گذشته، حال یا آینده؟ - ویرگول (virgool.io)) چنین گفته شد که اصالت با زمان آینده است و فرد باید با توجه به غایتی که برای خود تعیین کرده است و جهت تحقّق آن، محدودیتهایی را بر حالِ خود اعمال کند. به قول گوته «آن که چیزهای بزرگ در سر دارد، باید قادر باشد خود را محدود سازد.» کسی که به دنبال تحقّق غایتی مشخص است، نباید اجازه دهد هر چیزی به راحتی او را از مسیر رسیدن به آن غایت منحرف کند. او باید قادر باشد چیزهایی را که با غایت خود در تضاد است، کنار بگذارد. اِعمال این محدودیتها یعنی نظمدادن به خود.
وقتی گفته میشود در مکتب روح کودک خود بر خود محدودیت اعمال میکند، منظور این نیست که در این مکتب، از طریق فنون روانشناختی کودک فریب داده شود تا بپذیرد در کلاس ساکت بنشیند و به سخنان معلم گوش دهد، یعنی نظمی را بپذیرد که در آن نیازهایش نادیده گرفته میشود.
هر نظمی که پیاده شود، باید نظمی فراگیر باشد، یعنی نیازهای کودک و معلم را در نظر بگیرد و همچنین در مسیر غایت کلی اختلالی ایجاد نکند. با توجه به اینکه غایت کلی در مکتب روح با غایت مدارس کنونی از اساس متفاوت است، نظم برقرارشده نیز بالکل متفاوت از نظم حاکم در مدارس کنونی خواهد بود.
در مدارس فعلی غایت آن است که معلم تا پایان سال تحصیلی مجموعهای از اطلاعات علمی را به کودک منتقل کند. بدین منظور، کودک باید ساکت بنشیند و به معلم گوش دهد. چنین نظمی باطل است، چرا که از طرفی بر اساس غایتی باطل برقرار شده و از طرف دیگر، در آن نیازهای یک طرف رابطه، یعنی کودک، مورد اغفال واقع شده است.
اما اگر غایت، تربیت انسانی عالم باشد، یعنی انسانی که بداند چگونه جهل خود را برطرف کند، چنین امری نیازمند آن است که کودک همچون یک عالم به فعّالیت واداشته شود، یعنی کودک باید خود فعّال باشد. برخلاف نظم حاکم در مدارس کنونی، نظمی که در چنین کلاسی برقرار میشود، از پیش هیچ صورت خاصی ندارد. از آنجا که در مکتب روح، نظم با همکاری معلم و کودک و در طول زمان پدید میآید و از آنجا که هر انسانی متفاوت از دیگری است، نمیتوان از پیش برای تمام کلاسها نسخهای یکسان پیچید. نظم حاکم در هر کلاس با کلاسی دیگر متفاوت خواهد بود. حتی نظم یک کلاس واحد نیز همیشه به یک صورت نخواهد ماند؛ در طول زمان، این نظم دقیقتر و پیچیدهتر خواهد شد.
در مورد نقش معلم:
در مدارس کنونی، معلم محور کلاس است. او دانای کل است و حکم نهایی را صادر میکند. در مکتب روح نیز، معلم نقشی محوری دارد اما به معنایی دیگر.
الف) گفته شد که معلم عالم است و کودک را نیز عالم در نظر میگیرد، یعنی کسی که جهل خود را میپذیرد و برای رفع آن تلاش میکند. اما به این دلیل ساده که معلم تجربه بیشتری در مسیر علمآموزی دارد و در نتیجه، بر مباحث علمی بیشتری احاطه دارد، او باید راهنما و هادی کودک در این مسیر باشد. معلم بدین معنا نقشی محوری دارد. اما مهمترین مسأله در این رابطه آن است که کودک در انتها مستقل شود. کودک اگر همیشه به یک هادی و فردی باتجربهتر از خود نیاز داشته باشد، هیچگاه قادر نخواهد شد چیزی بر علم موجود اضافه کند. او باید قادر شود خود به تنهایی و یا همراه افرادی که به لحاظ علمی در سطحی مشابه قرار دارند، برای حل مسائل بیپاسخ (بهطور کلی، جهت بهبود وضعیت موجود) تلاش کند. انسان همیشه به دیگری نیاز خواهد داشت، اما معلم باید کودک را بهنحوی بار آورد که از استقلال فکری برخوردار باشد.
ب) در این متن (درباره نظام تربیتی (یا نحوه برقراری نظم در مکتب روح) - ویرگول (virgool.io)) در مورد نحوه برقراری نظم چنین گفته شد که معلم کودک را آزاد میگذارد تا جدال رخ دهد، سپس از طریق شورا به برقراری نظم میپردازد. مشخصاً، در این مورد نقش کلیدی بر عهده معلم است. معلم باید بداند در چه زمانی چگونه مداخله کند. در مورد این مداخله ذکر یک نکته لازم است:
در این متن (درباره نظام تربیتی (1) - ویرگول (virgool.io)) گفته شد که انسان بهطور بیواسطه و غریزی از عقل برخوردار است، یعنی به صورت طبیعی رشد میکند و این یعنی، قادر به تشخیص حق از باطل است و در این مسیر استقامت میورزد و از خود انتقاد میکند. همچنین گفته شد که وظیفه نظام تربیتی آگاه کردن کودک از عقل خویش است.
من معتقدم این فرآیند جدال و سپس شورا به صورت طبیعی در عالَم کودکی رخ میدهد. کودکان با یکدیگر وارد بازی میشوند، در این ارتباط به مشکل برمیخورند و سپس خود به حل مشکلات میان خود میپردازند. کودکان در بازی خود وارد تنش میشود و با هم قهر میکنند، اما در نهایت با هم آشتی میکنند. پس، کودک بهطور غریزی میداند چگونه شورا کند. این بزرگترها هستند که با دخالتهای بیجای خود کودک را از این مسیر منحرف میکنند. برای مثال، معلم و یا ناظمی که تلاش میکند با نشان دادن اقتدار خود نظم را برقرار سازد، به کودک یاد میدهد راهِ حل مسائل، زور است، نه گفتگو و شورا (این در حالی است که مسلمانان باید اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم باشند). مدارس کنونی یکی از عوامل فاسدکننده کودکان ایرانی هستند.
در مکتب روح، مداخله معلم به دو صورت است: اول، معلم تسریعکننده فرآیند شورا است و دوم، او باید در زمان مناسب کودک را از این فرآیند آگاه کند. کودکی که به صورت طبیعی شورا میکند، باید در نهایت آگاهانه این کار را انجام دهد.