برای فهم این متن، باید متن قبلی درباره عدل الهی رو مطالعه کرده باشید
اول، کوکو
کوکو این متن رو اینجوری شروع کرد:
«درود؛
این نوشته دو سال و پنج ماه پیش منتشر شده بود و به دلیل نقض قوانین ویرگول حذف شده بود.
قسمت هایی از متن، تا جایی که به نظرم ناقض قوانین ویرگول بود حذف شد. ( شامل کاریکاتوری از ضحاک، دین ستیزی و حکومت دینی ستیزی مستقیم، روایت هایی عجیب ولی واقعی از حکومت دینی و تشبیه داستانی از شاهنامه، به حکومتی در مریخ. )
ویرگول عزیز خیلی سپاسگزار میشم اگر مثل پلتفرم های آدمحسابی، هر جایی از محتوا که اشکال داشت رو تذکر بدی و یکدفعه دکمه ی سانسور رو بر ما نفشاری. ( گرچه از یک پلتفرم فیلترنشده نمیشود انتظاری داشت... )
سپاس فراوان اگر در این روز ها حتی ذره ای شرف برایت مانده.»
من هم چون به آزادی بیان ایمان داشتم، براش ناراحت شدم و خواستم از طریق کلام، حقیقت عدل خدا رو براش تبیین کنم. پیش خودم فکر میکردم شاید به خودش بیاد و از این مزخرفات دست بکشه.
اما همانطور که دیدید، این کاربر در آخر از جوابدادن به سوال اصلی من طفره رفت. سوال این بود:
سوالم این نبود که مفاهیمت رو از کجا اوردی.
بذار اینجوری بپرسم. من یه سری اصول دارم که باهاش به قضاوت افراد و موقعیت ها میپردازم. این اصول از کجا اومده؟ مهم نیست. اصلا فرض کن از تو لپ لپ دراوردم.
اما وقتی میگم مطلق هستند، صرفا یعنی اینکه هر کدوم از این مفاهیمی که قبول دارم یه تعریف مشخص دارند که میتونم از طریق کلام برای دیگری بیان کنم. از طرف دیگه ثابت اند. یعنی من با یه اصل ثابت تمام ادمها رو قضاوت میکنم. اگه به ازادی باور دارم، با توجه به تعریفم از ازادی در مورد تمام افراد قضاوت میکنم.
اگرچه که این اصول برام نهایی نیست. یعنی اگه کسی بتونه ضمن بحث به من ثابت کنه تعریفم از ازادی ناقصه و تعریف کاملتری بهم بده، ازش میپذیرم.
شما هم اینجوری هستی یا نه؟
چرا جواب نداد؟ دلیل داره. براتون توضیح میدم.
این کاربر در یه متن دیگه به نام «که بماند این روایت» در مورد خودش گفته:
«من کاری به خدای درونی هر کس ندارم. از نظر من خدا، معشوق روحی یک فرد هستش که من ندارمش»
از نظر این کاربر، خدا صرفاً یه معشوق روحیه. من بهش اثبات کردم اشتباه فهمیده. خدای من از جنس عقله و نه عشق. من یه آدم بیمار نیستم که با خدام مشغول عشقبازی باشم. من یه سری اصول کاملاً منطقی و مبتنی بر عقل دارم. اما به یاد داشته باشیم که این اصول، اصول من نیستند؛ اصول حاکم بر عالماند. طبیعتاً ترجیح میدم از این اصول تبعیت کنم. خدای من، عقل و منطق حاکم بر عالمه.
پس، حداقل یه نفر هست که خداش معشوقهاش نیست. این کاربر باید اعتراف کنه، در شناخت آدمها و خداشون اشتباه کرده. من این انتظار رو ازش دارم. اعتراف نکنه، صرفاً یه مستبد دیگه است.
اما بریم سراغ اینکه چرا جواب من رو نداد.
این کاربر جوابش به این سوال من که «اصول مطلقی داری یا نه؟» یا مثبته یا منفی. اگه مثبت باشه، یعنی اعتراف کرده به خدا باور داره. و این در تضاد با تصوّر خودش از خودشه، چون این کاربر فکر میکنه خدا نداره (این یعنی این کاربر حتی خودش هم نمیشناسه و این احتمالاً براش دردناک باشه).
حالا خداش چی هست؟ خدای این کاربر فرد زنده است. این چیزیه که براش مطلقه. به خودش ارجاع میدم:
حالا می خوام تعریفم رو از آزادی مدنی بیان کنم: آزادی مدنی یعنی قانون و سیستم اداره ی کشور، به من احترام بگذاره.
وقتی میگه قانون به من احترام بذاره، یعنی در درون یه نظام، فرد زنده امر مطلقه، امری که همه باید در برابر خواست و ارادهاش تسلیم باشند. این کاربر صرفاً یه لیبراله. و من در این متن، یه نقد جدی به لیبرالیسم وارد کردم. اگه این کاربر پایه باشه، حتماً سر لیبرالیسم هم باهاش صحبت میکنم. من ترسی ندارم.
اما اگه جوابش منفی باشه، به این معنیه که خودش هم به چیزی که میگه باور نداره. یادتون باشه این کاربر صحبت از مفاهیم کرد، دقیقا اینجا:
سپاس از اینکه من رو مجبور کردید که فکر کنم آیا من اصولی دارم که فکر کنم مطلق هستند و خدایی دارم که اصولش حقیقت جهان باشه و "مطلق" باشه،
نه من چنین اصولی ندارم و بر اساس افکار، تجربه و منیتم فکر میکنم.
خیلی ساده هست، من برای کلمات بر اساس برداشت خودم مفهومی بر پا میکنم که بسیار هم شبیه به معنای اون کلمات در لغنتامه هست و بر اساس تجارب زندگی خودم و بقیه، کار هایی رو بد و کار هایی رو خوب در نظر می گیرم و با توجه به اون ها قضاوت میکنم.
این خانم با یه مفهوم از آزادی که بالاتر تعریفش رو مطرح کردم، در مورد اوضاع امروز کشور حکم صادر میکنه. اگه به من بگه که «نه، اصول من مطلق نیستند»، اعتراف کرده که خودش به این مفاهیم ایمان نداره. اعتراف کرده که از روی شکم حرف میزنه نه اصول.
به این دلیله که دیگه جواب من رو نداد.
حقیقت اینه که الهیات یه علمه، درست مثل علم فیزیک. کسی که از این علم هیچی نمیدونه بیخود میکنه در مورد وجود خدا و عدلش اظهار نظر میکنه. البته این کاربر حقّ داشت بپرسه و پرسید و من هم جوابش رو دادم. حالا من انتظار دارم به اشتباهش اعتراف کنه و بگه در مورد خدا اشتباه میکردم.
پس، خانم کوکو اگه ذرّهای شرف در وجودت باقی مانده، مطابق انتظار عمل کن.
البته اگه هنوز تردیدی در مورد خدای اسلام داری، بیا تا به بحث ادامه بدیم. اگه نمیای بساط آزادیخواهیات رو جمع کن.
دوم، نازنین باقری
دوباره یکی کشته شد، این کاربر به سوگ نشست. اول که در این متن یه مشت شعر سرود که خوشبختانه کاربر «ماری هدی» جوابش رو داد. اما باز هم دست بردار نبود و این متن رو نوشت. حرف کلیاش اینه:
چون نظام با رعایت نکردن حقوق ملت، زندگی مردم رو نابوده کرده، پس غلط میکنه محسن شکاری رو اعدام میکنه.
من با این کار مباحث زیادی داشتم. و اتفاقاً اونجا براش روشن کردم قضاوت یه نظام کار راحتی نیست. هیچکس نمیتونه به این سادگی نظام رو بابت اعدامهای دهه 60 مواخذه کنه. همانطور که هیچکس نمیتونه روبسپیر رو به خاطر چند هزار نفری که کشت، محکوم کنه. چون شرایط جنگیه و در شرایط جنگی به شدت عمل نیازه.
الان هم در مورد این شکاری، مسأله همینه.
اول اینکه مقصّر وضعیت امروز کیه؟ مسئولان فعلی نظام؟ نه.
وضعیت امروز ما یه ریشهاش در جنگ و تحریم خارجی قرار داره، یه ریشهاش در خیانت مسئولان پیشین و یه ریشهاش در فرهنگ بیمار ایرانی.
اینها عوامل اصلی هستند. چرا یکی باید خواستار نابودی کلیّت نظام بشه؟ یه آدم عادی که نه از تاریخ خبر داره و نه از فلسفه، به چه حقّی به خودش اجازه میده قمه به دست بگیره و علیه نظام شاخ و شونه بکشه؟ غیر از اینه که این آدم خواسته یا ناخواسته عامل دشمنه؟!
من الان موافق اعدام هستم. چون دشمن در حال اغتشاشه و اگه اغتشاشات جمع نشه، ایران میشه یه لیبی دیگه.
در مورد محسن شکاری حرفی ندارم، چون نمیدونم چه کار کرده. اما شکی نیست الان یه سری از عوامل دشمن باید اعدام بشن. ترجیح میدم به قوه قضاییه اعتماد کنم.
اما چرا اغتشاشات باید جمع بشه؟ چون من هم یه معترضم. من به عنوان یه معترض معتقدم این رفتار قمهکشی اشتباهه و فقط مانع از هر نوع اصلاحی میشه. عمل این آدم بیشعور باعث شده اصل اعتراض زیر سوال بره. جاروجنجال پوچ این احمقها باعث میشه صدای من معترض شنیده نشه. پس بهتره هر چه زودتر این رفتار جمع بشه.
یه رفتار اشتباه دیگه هم اینه که مثل کاربر باقری به سوگ این احمقها بنشینیم. آدم اگه معترضه باید به اعتراضش برسه. چرا باید برای یه قمهکش سوگواری کرد؟ اما باز هم من با سوگواری مشکلی ندارم این کاربر حق داره سوگ خودش رو بیان کنه. مشکل اصلی کاربر باقری، سوگواریاش نیست. مشکل اصلی اینه که در حین سوگواری از نظام هیولا میسازه، یعنی نظام رو از انسانیت خالی میکنه. وضعیت رو طوری به تصویر میکشه که انگار به جز براندازی هیچ راه دیگهای برای اصلاح نیست. این دروغه.
اما یه کلام هم با معترضانی که مخاطب این متن هستند:
ارسطو میگه «من دوستان رو دوست دارم، اما حقیقت رو بیشتر دوست دارم».
هر کسی که خودش رو دوست این کاربران میبینه، لطفا در برخورد با این دوستان اشتباه نکنه. کاربر کوکو حتی خودش رو نمیشناسه و از همه بدتر اینکه یه لیبراله. لیبرالیسم سر تا پاش دروغه (اگه کسی در مورد این مسأله تردید داره، بپرسه تا جوابش رو بدم). این کاربر بخاطر این مزخرفات باید مواخذه بشه، نه تأیید. برخورد درست با این افراد اینه که بخاطر این اشتباهات مواخذه بشن. کاربر باقری در این متن سرتاسر دروغ به هم میبافه. چرا تأییدش میکنید؟
امروز، به سوگ نشستن برای یه قمهکش راه صحیح اعتراض نیست. کسی که این کار رو میکنه مرتکب اشتباه شده، چون حواس همه رو از مسأله اصلی پرت کرده.
مسأله اصلی چیه؟ الان معترضان باید سر یه سری خواسته مشخّص به وحدت برسند. یعنی دقیق مشخص کنند چی میخوان. اگه میگن زن در این نظام آزاد نیست، مصادیق این اسارت رو بیان کنند و ریشهشناسی کنند و براش راهحل بدن.
الان دیگه ذهنم از مسائل متفرّقه خالی شده و از فردا میخوام به این مسأله بپردازم. یه نقد بر نگاه حوزه فعلا موجود بر زن وارده. اون هم اینکه هر کاری بکنه، هر چقدر هم بگه زن محترمه و فلان و بیسار، باز هم زن رو پایینتر میبینه. مشکل اینه که این موضوع در قوانین کشور نمود یافته. و از همه بدتر اینکه حوزه فعلا موجود به خیال خودش میخاد به نصّ قرآن پایبند باشه. این باید نقد بشه