لیلا بانو
لیلا بانو
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

بعد از مقدمه😏

سلام صبح خیلی زود شما بخیر😊

بعد از یک جمعه ی عزیز، میگم عزیز چون این روزا حسابی قدر روزای تعطیلمو میدونم. نشستم تو سرویس ومیریم سمت شرکت تا اولین روز از هفته ی جدید رو شروع کنیم

یاد اولین روزی که نشستم تو اتوبوس شرکت افتادم

موقعی که سوار شدم چند نفری هستیم که اولین ایستگاه سوار میشیم روی یه صندلی نشستم نزدیک در وتا برسیم چندین بار از جام بلندم کردن بااین لحن و جمله ی غیر دوستانه که اینجا جای کسیه.اینجا نشین ومن بعداز سه بار بلند شدن روی آخرین صندلیه اتوبوس نشستم وبلند اعلام کردم که این صندلی واسه منه ودیگه از جام بلند نمیشم.

حسم خیلی بد بود جون انگار که بین یه عده از آدما گیر افتاده بودم که به چشم یه آدم هیچی ندون بهم ویا بهتر بگم بهمون( چون بامن تو هفته اول چهار نفر دیگه هم اومده بودن البته چون فصل شلوغیه کار شرکت بود تو هفته های بعد یه تعداد دیگه هم اضافه شدن)

که ما رو با لفظ جدیدیا صدا میکردن 😒

این لفظ (جای کسیه )فقط مال سرویس نبود وما اینو زیاد می شنیدیم رو صندلیهای میزای تولید .رو صندلی های قسمت بسته بندی.تو رخت کن سر کمدهای خالی تو نماز خونه، غذا خوری وخلاصه همه جا .

البته الان اوضاع خیلی تعقییر کرده اتفاقات وماجراهای زیادی پیش اومده که هر کدوم واسه من چالش حساب میشده

ولی الان که یاد اونروزا افتادم دلم خیلی واسه خودم سوخت😅

رسیدیم شرکت دیگه باید پیاده شم

فعلا خداحافظ😊

صبحاتفاقحس بدخاطرهاتوبوس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید