خاطرات کتابی
من آدم چندان کتابخوانی نبودم پدرم با وجود سواد کم و کتابهایی از عزیز نسین میخواند و عمه مجرد و گوشت تلخم سه یخچال و چند چمدان پر از کتابهای چاپ زمان شاه داشت کتابهایی با بهای ۱۳ریال و ۲۰ ریال که برای نسل امروز قابل تصور نیست ولی راستش من خیلی هم مشتاق کتابها نبودم بیشتر نقاشی میکشیدم و فوتبال میدیدم و بازی میکردم و پرس میخواندم ولی ذاتا عاشق پدیده زبان و سخن وری بودم داستانهای تخیلی میساختم و برای اطرافیانم تعریف میکردم و همیشه در ادبیات و انشا و حفظیات خوب بودم در کودکی کتاب کودکانه مصوری به تسم قورباغه و ریسمان خواندم که کل نوشته هایش شاید صد کلمه هم نمیشد و بیشتر علشق نقاشی هایش شده بودم وقتی در کلاس دوم ابتدایی بودم کتابی به اسم نان گرد یا نان جادویی از کتابخانه مدرسه امانت گرفتم و با لذتی وصف نشدنی بخاطر نقاشی های گرم و گیرایش خواندم نانی بود که بخاطر گردی در روستا قل میخورد و سفر پرماجرایی میکرد!بعد که بزرگتر شدم چندتا از کتابهای ساده و عامیانه عزیز نسین را خواندم و در دانشگاه کتاب ادبیاتی که به انتخاب دکتر سیروس شمیسا نویسنده کتاب شاهد باری در ادبیات فارسی گرد آوری شده بود را به کررات خواندم و منتهب من در آن کتاب داستان کوتاه وانکا از چخوف و چند داستان کوتاه از مارکز و هدایت و چوبک و کافکا بود در سربازی کتاب بابک خرمدین. نوشته جلال برگشاد را خواندم که واقعا زیبا و ستودنی بود آدم حس میکرد تمام صحنه ها را میبیند در آن کتاب تاریخ دوره شکوهمند عباسیان به زیبایی و پقت بررسی شده بود و من عاشقش بودم که همان عمه گوشت تلخ ازم امانت گرفت و نیاورد بعد از خدمت یکی از اولین کتابهایی که به توصیه الهام پورحمیدی در مصاحبه ای باهفته نامه همشهری جوان خریدم خداحافظ گاری کوپر اثر رومن گاری بود که زیاد خوشم نیامد داستان پسر جوان و بینهایت خوشتیپی بود که روزگارش را با آموزش اسکی روی برف میکذراند و دخترهای زیادی عاشقش میشدند یمی از دخترها که خودش هم خوشگل بود به لنی التماس میکرد بیا با هم ازدواج کنیم من کار میکنم و خرج زندگی را میدهم تو فقط خوشگذرانی کن چلی لنی قبول نمیکرد درلنی در وصف زیبائیه آن دختر گفت آنقدر ظریف است که آدم میترسد مثل کره توی دست آب شود کتاب بعدی که خودم از یک دست فروش خریدم و واقعا عاشقش شدم و چندین بار خواندمش فرزند تاریکی یا اتاق زباله نوشته زاغه نشین آشغال جمع کنی به اسم کارولینا ماریا از زاغه های ریو بود که وقایع زندگی روزمره اش را با دقت و قلمی گیرا نوشته بود و بعد از چاپ شدن به مهمترین کتاب برزیل و یکی از پدیده ها در دنیای کتاب تبدیل میشود و حتی در دروس رشته جامعه شناسی هم مورد استفاده قرار میگیرد واقعا کتاب شاهکاری بود به نظرم و من آنرا سه بار خریدم و به افراد مختلف هدیه دادم بعد کتاب ناطور دشت را در سال ۸۸ خواندم که آن هم عالی بود و هنوز هم در ذهنم مانده است قصه ۴۸ ساعت از زندگی پسر ۱۶ ساله تی که در عین نوجوانی به یاس فلسفی رسیده و از کثافت روابط اجتماعی پرده برمیدارد و یمی از معروفترین داستانهای تمام دنیاست بعد کتاب ایوانف از چخوف را که یک نمایشنامه بود خواندم و بعدش صدسال تنهایی از مارکز که شگفت انگیز و خیره کننده بود و چندین بار خواندمش و هنوز دارمش و بعد کتاب مسخ از کافکا که در آن جوان نگونبختی به اسم گریگوار سامسا یک شب میخوابد صبح به شکل سوسک در می آید که یکی از مرموزترین و سیاه ترین نوشته های بشر است و بسیار مورد ستایش قرار گرفته و نکته جالب در مورد کافکای افسانه ای این است که فقط چهل سال عمر کرد و در تمام ژول آن چهل سال هم اکثرا مریض و ناخوش بوده ولی دو یا گاهی سه کتاب از او جزو صد کتاب برتر تاریخ قرار میگیرند که اسم یکیشان قصر و دیگری محاکمه است یعنی یک انسان چهل ساله به تنهایی دو یا سه درصد از ادبیات جهان است .بعد کتاب بهترین داستانهای کوتاه ارنست همینگوی به انتخاب احمد گلشیری را خواندم که کنابی درخشان و عالی بود .در آن کتاب شاهکارهایه ماندگاری بود که هنوز هم از فروشش حسرت میخورم .بعد آناکارنینا که به عنوان بهترین رمان تاریخ شناخته میشود را خواندم و بعد از آن با ادبیات ژاپنی و کتاب لذتبخشی به اسم کافکا در کرانه آشنا شدم که واقعا زیبا و دل انگیز در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده بود و همیشه به همه میتوانم خواندنش را توصیه کنم از آن کتابهایی هست که روح انسان را جلا میدهد و به سرزمین آفتاب تابان میبرد .بعد لولیتا را هریدم که زیاد برایم جالب نبود و سراغ ایوان گنچارف و شاهکار جاودانه اش آبلوموف یا تنبل خان معروف دنیای ادبیات رفتم و عاشقش شدم .کتاب به قدری زیبا و درخشان است که لغت آبلوموفیسم به عنوان معادلی برای تنلی وارد فرهنگ غربی شده است و هر وقت بخواهند زندگی تنبلانه را معرفی کنند از آن استفاده میکنند بعد چند زندگینامه از پاسکال و پاستور و ماری کوری و مندلیف که زیاد باب میلم نبودند تا به داستانهای داستایفسکی و ابله و جنایت و مکافات رسیدم و پسندیدمش یک گتاب واقعا شاهکار و غیر داستانی از سرگذشت مستندوار کانال پاناما خواندم که واقعا عالی و مفید بود و چندین بار مرا به آن سالهای سخت و پرمشقت کارگران پاناما و شکست پیمانکار فرانسوی و روی کار آمدن پیمانکار آمریکایی و موفقیت تاریخیش برد اینها و چند نمونه دیگر از ادبیات آلمان و پرتغال و برزیل و فرانسه و آمریکا کتابهای کم شماری بود که من تا امروز خوانده ام و انتهابم از میان همه شان صد سال تنهایی است