دلفین
دلفین
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

شروع!

به نام خدا
از اونجایی که وجود من در خیلی از جاها زیرزمینی بوده، اجازه بدید قبل از هرچیز خودم رو معرفی کنم. این بنده خدا یه تماشاچیه که میون اقیانوسی از تماشاچی های دیگه نامرئی شده. اشتباه نکنید! اون کلمات زیادی برای گفتن داره ولی تک تکشون هر لحظه و همزمان باهم از ذهنش عبور می کنن و هیچوقت بر زبونش جاری نمی شن، یه کنش گر که حتی واکنش هم به زور از خودش نشون میده.

دلتون به حالم سوخت یا چی؟ (:خب اگر جوابتون مثبته براتون یه خبر خوب دارم
سخنور بی سخن قصه ما بلاخره تصمیم گرفته حرف هاش رو در ویرگول که همایشی برای کلمات ناگفته اش به حساب میان با شما در میون بزاره.

اما یه سوال پیش میاد، چی شد که اینجوری شد؟



رویا پردازی

یه نویسنده رویای خونده شدن رو تو ذهنش مدام تکرار می کنه، بازیگرا رویای مثل یه ستاره دیده شدن رو دنبال می کنن، موسیقی دان ها با آرزوی نواخته شدن ملودی هاشون پر پرواز میگیرن و منم سر کلاس خسته کننده تفکر و سواد رسانه ای با رویای شنیده شدن آروم آروم لبخند می زنم.

قلبم رویاهاشو برای مغزم بازگو می کنه و مغزم لنزی میشه برای تصور لحظه ای که کلی آدم بهم گوش می دن. من اونقدری توی این رویاها غرق میشم که هیچ کسی نمیتونه منو از توشون نجات بده،هیچ صدای بلندی نمی تونه منو از این خواب بیدار کنه. هیچی هیچی هیچی هیچی در تمام این عالم هستی نمی تونه به من چیزی که الان هستم رو نشون بده.

صبر کن بینم! واقعا هیچی نمیتونه؟

شپلق! پاشو!

اتفاقا می‌تونه! بدم می تونه!

واقعیت به هرکی که خوابه محکم سیلی می زنه.

من هنوزم که هنوزه پر حرفم

حرفایی که هیچکس توی فضای روتین وار دنیای واقعی حاضر نیست بهشون گوش بده.

وقتی سیلی واقعیتو حس می کنم که مغزم از زبونم استفاده می کنه تا بگه توش چی می گذره ولی دور و برم رو نگاه می کنم و می بینم که... خالیه. آدمایی رو میبینم که شاید به ظاهر با هم آشنا باشیم ولی نه من اونا رو می شناسم و نه اونا منو. ما فقط چهره های همو می شناسیم ولی هیچکدوم نمی دونیم پشت این چهره چیا پنهان شده .

ای کاش یه جایی وجود داشت که هرکسی توش می تونست شنیده بشه، ای کاش یه جایی بود که هرکسی توش می تونست بنویسه.


ویرگول

من می دونم که دوماه بعد وقتی به این نوشته نگاه می کنم ممکنه از شدت مزخرف بودنش سرمو بزنم به دیوار. می دونم ممکنه اوایل حتی دو نفرم حرفامو نَشنوَن. می دونم ممکنه هیچی اونطوری که می خوام پیش نره .

ولی اشکالی نداره! شروع همینه! ما به مرور زمانه که بهتر میشیم، پس بزار به خودم اجازه بدم که به مرور زمان بهتر شم .

بزن بریم:))))))


شروعاولین نوشتهتنهاییحرف زدننوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید