عزیز مهربانم... مهربان مهمان نوازم... یک هفته است که بار سفر بستی و رفتی... یک هفته است که نیستی...
همه خواب رفتنت را میدیدند ولی من خواب سلامتی ات را دیده بودم... همانطور که خودت یکماه بود منتظر بودی دردهایت تسکین یابد... منتظر بودی تسکین یابی تا آرام شوی و بخوابی... من هم منتظر سلامتی ات بودم...
آرام گرفتی مادربزرگ اما نه آنطور که میپنداشتم... خوابیدی مادر... چه خواب شیرینی!
همه منتظر رفتنت بودند مادربزرگ... ولی راستش را بخواهی من هنوز نمیدانم زندگی بی تو چگونه خواهد بود...
ای کاش با تو مهربانتر بودم مادر... ای کاش از من راضی باشی مادر...