پیرمرد با خود گفت نومیدی احمقانه است. از این گذشته به عقیدهی من گناه هم هست. فکر گناه را نکن. حالا بدون گناه هم بهاندازهی کافی دردسر داری. از این گذشته من از گناه سر در نمیآورم.