این یک مقاله نیست،بلکه یک متن کوتاه خبری و به روز است که از تحقیقات و تجربه های شخصی و جمعی یک فردِ دغدغه مند به دست آمده است.
پایهٔ هر جامعه و پرورش افرادِ یک جامعه مشخصاً خانواده و به خصوص در قدمِ اول مادر است.
این موضوع از بدیهی ترین موضوعات جامعه شناسی است.
جامعهٔ ایران،جامعه ای مریض و ناتوان در کنترل تعارض های فرهنگی و تهدیدهایِ جمعی میباشد و این پدیدهٔ ناخوشایند به علت بافت خانواده هایِ ایرانی و به خصوص نوع برخورد والدین با چالش های فرزندپروریست.
جمعیت کثیری از خانواده های ایرانی درحال ساختِ مریض روحی و روانی هستند که این بیماران در بطنِ اجتماع همان مجرمان روانی شناخته میشوند.
کودکان زیادی درحالِ حاظر توسط مادرانی با مشکلات روانی و پدرانی سردرگم سروکله میزنند و به همین دلیل هیچ نسلی در ایران از نظر روانشناسانه و کارشناسانه امیدوار کننده نیست
دهٔ پنجاه و شصت مانند زامبی های متحرک ویروس خود را به نسل های بعد(هفتاد و هشتاد)منتقل کردند و این زنجیره تا زمانی که چاره ای اساسی پیدا نشود ادامه خواهد داشت!
لذا جامعهٔ ایران در کنترل زندگی شخصی و خانوادگی کوچک خود مانده و درحالِ زوال عقلی و روحیست،از قدیمی ترین تمدن هایِ دنیا که همچون مرغ سرکنده ای درحالِ جان کندن است.
جامعه ای که افراد آن هویت شخصی خود را گم کرده اند و خانواده و ارزش ها دیگر برایِ آنها از بین رفته است و سرتاسر از هر گوشهٔ خاک طلسم شده اَش پارانوئیدها و اسکیزوفرنی ها و روان پریش ها پُر کرده است،بعید است این جامعه و افرادی که در وهم به سَر میبرند بتوانند بنایِ کشوری درست باشند یا انقلابی را در مسیری سودمند به وجود آورده و پیش ببرند.