سهند نقی زاده·۲ سال پیشدالان بی انتهامن در نیمه ی جهان در کنار تو نشسته امدر کنج اتاقم با تو سخن آغاز می کنمبا تو به کنار پنجره طلوعم را انتظار می کشماز غم هایم با تو سخن می گو…
سهند نقی زاده·۲ سال پیشبارانپس از کشته شدن خورشید در آغوش کوهستان دورپیش از شکار آخرین یاخته ی نور در شکارگاه شبحجم سنگین فاصله سینه ام را بر زمین می دوزدبوی سکوت شب م…
سهند نقی زاده·۳ سال پیشگم راهگاه فاصله همچون لبه ی تيز و تلخ پنهان شده در جان بادامی جوان خنجری در کام می شودگاه همچون مرهمی بر زخمی ناسور و ملتهب از رد دشنه ای آلوده…
سهند نقی زاده·۳ سال پیشغروردر چشمم دو عقربه استنشسته بر ویرانه امیددر پایه دیوار آفت زده ی امیدواریچشم دوخته ام به نامی که نمی آیددر چشمم دو عقربه استغلتیده در خندق…
سهند نقی زاده·۳ سال پیشبتخانههیئتیبر بلندای صخره اینشسته بر زانوان ، دستها در هم زنجیر و ریه ها پر شده از گرد هذیان ذهن ، نفس زنان خیره در افق گویی تیر رها شده از کمان…
سهند نقی زاده·۳ سال پیشجوشکارهمه چیز برای من از حدود ۱۰ ماه پیش شروع شد پانزده یا شانزده مهر ماه سال قبل بود که یکی از دوستام زنگ زد و پیشنهاد کار بهم داد . شرایط منم ج…