ویرگول
ورودثبت نام
اکرم حسینی نسب
اکرم حسینی نسب
خواندن ۱ دقیقه·۱۲ روز پیش

سه‌شنبه‌ها با نظامی

سه‌شنبه‌ها با نظامی را دوست دارم.

تصاویر سوررئالیستی کمتر دیده شده در هفت پیکر نظامی می‌تواند جایگزین بسیاری انیمیشن‌ها و فیلمهای بی‌محتوا باشد. تصاویری که حکیم نظامی با زبان شعر و با عناصر داستانی جذاب و آموزنده، پیش روی خواننده می‌گذارد. او را سرگرم کرده و با شخصیت‌ها همراه و با آنها همذات‌پنداری می‌کند. خواننده‌ فکر می‌کند؛ حالا که ماهان کوشیار از پس دیوها و دیو‌صفتان ( که در واقع دیوها و پلشتیهای وجود خودش بوده) برآمده است پس چرا ما نتوانیم. وقتی ما چنین شخصیت‌هایی داریم در اسطوره‌ها که با تاریکی و جهل مبارزه کردند و روشنایی را به ارمغان آوردند پس ما هم می‌توانیم در کارزار زندگی و با مشکلات مخصوص زمانه‌مان سربلند بیرون بیاییم.

پس ما هم می‌توانیم حقیقت وجودی‌مان را بیابیم و هم‌سو با آن به جاودانگی برسیم.

هر چند تلاش‌هایی هم برای شناساندن این کهن‌الگوهای بومی شده است همچون اجرای نمایشنامه ماهان کوشیار که رضا قاسمی آن را نوشت و در سال ۶۲ به اجرا درآورد و یا فیلمی سینمایی با اقتباس از داستان ماهان کوشیار به نامه مردی در سایه که علی مصفا و لیلا حاتمی در آن بازی کردند ولی به گمانم ادبیات غنی ما بیشتر از این چند نمایش باید نشان داده و شناسانده شود.

گنبد ازرق و حکایت دختر مَلِک اقلیم پنجم را می‌خوانیم. چهارشنبه است. کلید واژه گمراهی است. شاه‌دخت مراکش داستان را برای بهرام گور تعریف می‌کند. به این بیت درخشان از منظومه‌ی هفت پیکر می‌رسیم:

من سیه در سیه چنان دیدم

کز سیاهی دیده ترسیدم.

می‌اندیشم؛ عجیب نیست اگر آدم از سیاهی چشم خودش هم بترسد. یعنی آنقدر از دست غیر زخم خورده و رنج برده باشد که دیگر از سیاهی چشمان خود هم بهراسد.


✍️ اکرم‌حسینی‌نسب


ادبیاتنظامیشعرمثنویکلاسیک
به برون‌‌ریزی با نوشتن می‌اندیشم به جای تمام حرف‌های نزده‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید