ویرگول
ورودثبت نام
اکرم حسینی نسب
اکرم حسینی نسب
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

مروری بر کتاب آنا کارینا از تالستوی



همانطور که « آنا کارنینا » را میخواندم و از روی آن کلمه برداری میکردم به هنر نویسندگی و شخصیت شناسی او می‌اندیشیدم.


تالستوی شخصیت‌های داستانش را کاملاً می‌شناسد.
به ظرافت‌های رفتاری‌شان اعم از کودک و بزرگسال، آگاه است.


و این شناخت از تیزبیی و دقت در رفتار و کردار اطرافیان و محیط پیرامونش نشأت می‌گیرد.


هیچ نکته‌‌ی ریزی از نگاه عمیق و تیزبین تالستوی دور نمی‌ماند و با خواندن رمان‌هایش به این باور میرسیم که چه گنجینه‌ی عظیمی از شناخت و معرفت را با نکته سنجی و سال‌ها یادداشت نویسی بدست آورده است.


تالستوی در آنا کارنینا مردم روستا و نحوه‌ی داس زدنشان تا نحوه‌ی برداشت محصول و توصیف زیبایی‌های مزرعه و کشتزار و پاکی و بی‌آلایشی مردم روستا و محیط ناب و بکر آنجا را چنان ملموس در برابر دیدگانِ خواننده به تصویر می‌کشد که انگار خود در آن مکان حضور داریم و چنان جذب فضایی که تالستوی خلق و توصیف کرده می‌شویم که خود را قدم زنان در آن روستا و جنگل و مزرعه و گندم‌زار میبینیم.

و یا هنگام صحبت‌های بین شخصیت‌ها خود را گوشه‌ای ایستاده و مستمع حرف‌های آنها میبینیم چنان که گاهی بر آن می‌شویم تا به وسط گفتگوی آنها بپریم و نظر و اندیشه‌مان را بر آنها تحمیل کنیم یا حضور خودمان را با ابراز عقاید و بیان کردن افکار خودمان نشان دهیم.


نگاه تیزبین تالستوی و ذهن روشن و آگاه او در چند سطری که یکی از شخصیتهای رمان « ورونسکی » به بیزاری از خلقیات دوستش می‌پردازد برایم بسیار خواندنی و تأثیر گذار بود. آن زمانی که ورونسکی خودش را در آیینه رفتار دوستش می‌بیند و بازتاب آن را در شخصیت واقعی خود واکاوی و توصیف می‌کند.


تالستوی با انسان شناسی و شخصیت شناسی مثال زدنی‌‌ و انتقال این دانش در هنر نویسندگی‌اش، ذهن آدمی را عیناً پیش چشم خواننده نمایش میدهد. خواننده‌ای که از پس جملات، خودش یا اطرافیانش را با تمام خصوصیات و رفتار و منششان پیش چشم میآورد و با آن همذات پنداری میکند.


معمولاً قسمت‌هایی از هر کتابی که به نظرم نیاز به مرور کردن دارند را رونویسی میکنم و این کار به تثبیت فرم و محتوای نوشته‌ها در ذهنم، کمک زیادی می‌کند.

بخشهایی از جلد اول آنا کارینا، صفحه؛ ۴۶۳

« اما از همه مهمتر مصاحبت پرنس به آن سبب برای ورونسکی باری سنگین بود که ورونسکی ناخواسته در وجود او خود را می‌دید. و آنچه او در این آینه می‌دید خودپسندی‌اش را می‌آزرد. آنچه او می‌دید، تصویر مردی بود بسیار کم خرد و به غایت از خود راضی، اما بسیار تندرست و پاکیزه و جز این هیچ. حقیقت این بود که از جنتلمنی چیزی کم نداشت و ورونسکی نمی‌توانست این حقیقت را انکار کند. مردی خونسرد و آرام بود. پیش فرا دستان سر فرود نمی‌آورد و در برخورد با برابران رفتاری ساده و بی‌تکلف داشت و بر فرودستان با مهربانی تحقیرآمیزی فرو می‌نگریست.
ورونسکی خود نیز درست همین طور بود و این احوال او را خصالی نیکو می‌شمرد. ولی در برابر پرنس فرو دست بود و از مهربانی تحقیرآمیز او بی‌زار و با خود می‌گفت؛ گاو بی‌شعور! یعنی من به راستی مثل او هستم؟ »

✍️ اکرم‌حسینی‌نسب

آنا کارنینامعرفی کتابنویسندهنوشتنکارساز اکرم‌حسینی‌نسب
به برون‌‌ریزی با نوشتن می‌اندیشم به جای تمام حرف‌های نزده‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید