زلاتان، گریهی شیر وقتی وارد فوتبال شدم هیچ قطعه بدنم به کار نمیآمد. چشمم بدون عینک چپ بود دستهام دراز بودند و پاهام درازتر، استخوان دندههام روی هم طوری…
گفتوگو از پاک و ناپاک است بیهیچ زیاد و گنده گویی قصهی مردمی را میبینم که به جای «مرگ از زیادی زندگی کردن» به «زندگی کردن از زیادی مردن» رسیدهاند. در فوتبال میگوی…
از اسب افتادن از اسب افتادن دیروز خبر آمد که اسب عمو افتاده مرده. واضحترش اینکه خودش را کشته. چند ماه پیش سر کرهاش ماند زیر پاش و تلف شد، بعدش جنون گر…