روز هفتم استراحت بود.
متأسفانه امروز صبح با کمر درد بیدار شدم. تا ۹ تو جا موندم و گفتم شاید برطرف بشه. اما نشد. ساعت ۱۲ دیگه به زحمت پاشدم تا کمی به خونه سروسامون بدم، که دیدم نه، حتی نمیتونم صاف وایستم. همونجوری تو رختخواب موندم.
راستش یه مشکل مالی هم پیدا کردیم. این دو روز حسابی اعصابم تحت فشار بود. دو تا کیسه برنجم بلند کردم همین شد بهونهش و منو انداخت.
تا ساعت ۳ نه چیزی خورده بودم نه کاری انجام داده بودم. مامان اومد به دادم رسید. یکم عدسی برای ناهار خوردم. بعدش همینجور درازکش کتاب خوندم و زبان تمرین کردم. برای ورزش فقط تونستم کمی حرکات اصلاحی و کششی انجام بدم. خواستم بیام بگم چالش متوقف شده. اما دلم نیومد خرابش کنم. برای همین تیک کارهای امروز رو میزنم. تنها کاری که با نمره ناپلئونی تیک خورد همین ورزش بود.
امیدوارم کمر دردِ پایدار نباشه و سریعتر برطرف شه. باشگاه نرفتن برام یجور شکنجهست.
اینو دیروز میخواستم بگم فراموش کردم. راستش آب خوردن تو مسافرت یکی از سختترین کارهاست. مخصوصا اگه زمستون هم باشه.
بعضی وقتها به کارهامون گرههای عجیب و غریبی میفته. نمیدونم چه کاری میشه کرد جز صبوری...