ROZYTA
ROZYTA
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

خودکشی ثنا

ایدنای التماس میکرد شکمم هم درد میکرد یهو بی حال افتادم بقیش یادم نمیاد فقط توی بیمارستان بیدار شدم که دکتر اومد و گفت شما بار دارید ترسیده بودم خیلی ناراحت شدم یه دلشوره بهم حمله کرد و استرس داشتم حدود 3 روز تحت نظر بودم و بعد مرخصم کردن رفتم خونه مامان و بابام میگفتن کجابودی و اینجور چیزا رفتم تو اتاقم و درو بستم و قفل کردم همشون درو میکوبیدن و میگفتن ثنا، باز کن

هرچی قرص بود اوردم بیرون یکی یکی خوردم بعد چند دقیقه حدود نیم ساعت سرم گیج رفت همه جا تاریک شد توی بیمارستان به هوش اومدم دکتر اومد و گفت

با این کارات بچتو میکشی و با یه موز خند رفت ماهان اومد و گفت حالا خوبه چی شده

گفتم بیا بچت بیا دیدی چیکار کردی چی میخواستی چرا من احمق گوش دادم به حرفت او که هنو چیزی نشده هول بازی دراوردی هر کاری دلت خواست کردی چرا ها مگه من بات چیکار کردم اینم بچت داره میمیره منم از دست میدی

ازم التماس کرد و گفت هرچی بگی انجام میدم خرجش بامن لطفا و..................

منم گفتم تو که سارینا رو میخای عقد کنی اونوقت من بدبختو اینجوری ول کردی و حالاهم.......

گفت کی گفته من اصلا سارینا رو فقط یک بار دیدم اونم تو کتابخانه پیش امین من عاشق توعم دختر الانشم میام خواستگاریت و میگیرمت

رفت بیرون و چند ساعتی گذشت و برگشت

و گفت از خانوادات رضایت گرفتم دیگه فقط باید عقد وازدواج کنیم اونوقت تو مال من میشی فقط ..... با من ازدواج میکنیی

گفتم :مجبورم........ ب........ ب....... ب...... بله

_ای خدا اسم بچمون چی باشه 😅

خجالت زده گفتم

+اگه پسر باشه ارتین و اگه دختر باشه ارتیمیس چطوره

_عا..... لیه

فرداش............................

پارت 145


خودکشیازدواجمرگبچهحامله
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید