بوسه زنان
شعف ناک ...
ریز ریز ِ قطره ها ،
می نشیند بر تن رهگذران .
گرچه خاکستری آسمان ،
یک دست می نماید غم ناک .
خلوت نزدیک ظهر است و
در کوچه باغ تنهایی ام ،
که عاری ست از این هیاهوی طربناک
عابری زمزمه میکند چه سوزناک !
*۱(غصه میسوزد مرا باران ببار ......)
(کوچه میخواند ترا باران ببار .....)
و سهراب سراپا خیس میسراید !
*۲(چترها را باید بست....
زیر باران باید رفت ....)
می گشاید پنجره مه آلود غریب را
نغمه ای بس آشنا ،
*۳(باز باران بی ترانه
با تمام بی کسی های شبانه
میخورد بر مرد تنها
می چکد بر فرش خانه ...)
شب فرا میرسد .....
تاریک است !!!
اما وحشتی نیست ،
قیصر هست و
سهراب هست ،
و کارو هست ....
و صبح فردا
من ۱۰ ساله میشوم
دور از خانه ....
همچنان که با دو پای کودکانه
از جوی آبی می پرم،
شادمانه خواهم خواند ،
باز باران با ترانه ، با گهرهای فراوان ، میخورد بر بام خانه
باز باران ،
باز باران ..............
*۱-شاعر قیصر امین پور
*۲-شاعر سهراب سپهری
*۳-شاعر کارو