اغلبِ ما تحمّل پذیرشِ بخشهای بد، ضعیف یا ناخوشایندِ خودمان را نداریم. برای همین یا انکارشان میکنیم، یا با فرافکنی، آنها را به دیگران و جهانِ بیرون نسبت میدهیم.
با اینکار "من"ی باقی میماند که خوشایند و مطلوب است، امّا واقعی نیست و دیر یا زود باید هزینهی این ندیدنها و فرافکنیها را بپردازد.
مثلاً سعی میکنیم ترس، خسیسبودن، طمع یا زودرنجیمان را نبینیم، یا فکر میکنیم این دیگری است که بدِ ما را میخواهد و عصبانیمان میکند، یا گاهی فرزند و همسرمان را به دلیل ناتوانیای تحقیر میکنیم، در حالی که عملاً با این کار در پیِ پوشاندنِ احساس بیکفایتیِ خودمان هستیم و...
امّا آنچه علیرغم سختی بسیار، به ما کمک میکند، پذیرشِ این بخشهای ناخوشایند و نسبت دادنِ آنها به خود است.
بله، من گاهی ضعیفم، گاهی بیش از آنکه باید میترسم، گاهی زیاده از حد عصبانی و پرخاشگرم و گاهی هم هر کار میکنم، احساس بیکفایتی رهایم نمیکند.
امّا این منم؛ کسی که میتواند با پذیرفتنِ این کاستیها در خود، از این همه پنهانکاری، خودفریبی و بدبینی به دیگران رهایی یابد و درونی یکپارچهتر داشته باشد.