با این که سوال ساده ای به نظر می رسد، اما سوال هدف یعنی چه؟ پرسش بسیار مهمی است. به خصوص اگر دغدغه ی ما یک زندگی مطلوب باشد، این موضوع برایمان مهم تر هم می شود. همه ی افراد فکر می کنند که از قبل می دانند که مفهوم هدف چیست، و احتمالا در تمام زندگی خود چندین بار هدف گذاری کرده اند. وقتی نمی دانید هدف چیست و اهمیت داشتن هدف در زندگی را درک نمی کنید، ممکن است هر چیزی را روی کاغذ بنویسید و آن را هدفتان بنامید و زمانی که نتوانید به آن برسید، ناامید شوید. در این مقاله به شما گفته میشود که، اهداف باید شاخصی برای پیشرفت شما باشند، نه معیاری برای شکست و یا موفقیت.
هدف، ایده ای از آینده یا نتیجه ای مطلوب است که شخص آن را تصور و برای آن برنامه ریزی می کند و متعهد می شود، آن را به دست آورد.
داشتن هدف در زندگی، ما را با انگیزه می کند و دائما ما را به عمل کردن وا می دارد. هنگامی که بتوانیم هدفمان در زندگی را به درستی انتخاب کنیم، می توانیم از لحظه به لحظه ی زندگی مان به نحو احسن بهره ببریم. باید بگویم، اهداف نشان گر تصمیماتی است که میگیریم، و مسئولیت هایی که برای دستیابی به آن ها می پذیریم. به واسطه ی اهدافمان برخی از عادت های بد را ترک می کنیم و عادت های مفیدی را کسب می کنیم. به عنوان مثال، اهداف زندگی شما می تواند شامل هدف های توسعه فردی، اهداف شغلی، آموزشی، بهداشتی، خانوادگی، اهداف معنوی و یا خانوادگی و ... باشد.
هدف گذاری می تواند به ما در بهبود عملکردمان کمک کند. وقتی از دستورالعمل های هدف گذاری مبتنی بر علم، استفاده می کنیم، این احتمال را افزایش می دهیم که به اهدافی که برای خود تعیین کرده ایم، دست پیدا کنیم و این اهداف بر زندگی ما تاثیر بگذارند چنان که ما خودمان آن را تعیین کرده ایم.
به عنوان مثال، سیستم هدف گذاری SMART پیشنهاد می کند که بیشتر اهدافی را در زندگی تعیین کنیم که برای ما معنادار هستند. وقتی این کار را انجام می دهیم، انگیزه بیشتری برای تلاش در راستای رسیدن به هدف داریم و در حین انجام آن لذت بیشتری را تجربه می کنیم. به طور کلی هدف گذاری در زندگی به ما کمک می کند تا اقداماتی به دست آوریم که قرار است با آن ها به جایی که می خواهیم برسیم.
بر اساس یک تحقیق، تنها 8 درصد از افراد به هدف های خود در زندگی دست می یابند. هنگامی که هدف های ما به درستی تعیین نمی شوند یا با دیدگاه های نادرستی به آن اهداف می پردازیم، ممکن است نتوانیم به آن ها برسیم و در نتیجه ناامید می شویم.
برخی از افراد اهداف خود را رها کرده اند و یا به طور کلی هدف گذاری نمی کنند. برخی دیگر به دلیل عدم موفقیت در رسیدن به هدف خود، ناامید شده اند. این رویکردها می تواند به تصورات غلطی که بسیاری از آن ها، در مورد هدف دارند مرتبط باشند.
در اینجا به برخی از تصورات غلط در خصوص هدف داشتن و هدف گذاری می پردازیم؛
هنگامی که هدف ما تنها به معیار موفقیت ما تبدیل شود، ممکن است در مورد نتیجه ای که می خواهیم به دست آوریم، وسواس پیدا کنیم و فرایندی که ما را به آن هدف می رساند را در نظر نگیریم.
این جاست که هدف های نتیجه محور و فرایند محور مطرح می شوند.
بیش تر افراد به جای هدف فرایند محور، هدف های نتیجه محور تعیین می کنند. هدف های نتیجه محور فقط بر اساس نتایج هستند، در حالی که هدف های فرایند محور مبتنی بر انجام فعالیت هایی مناسب هستند که در نهایت منجر به نتیجه ای عالی خواهند شد.
به طور مثال فرض کنید که در حال حاضر یک میلیون تومان در هفته در آمد دارید و هدف خود را برای دو میلیون تومان در هفته تعیین کرده اید. اما پس از انجام همه کارها و تعیین استراتژی هایتان تنها یک میلیون و سیصد هزار تومان در هفته درآمد کسب کرده اید. اگر بخواهیم به عنوان هدف نتیجه محور به آن نگاه کنیم، احتمالا از رسیدن به هدفتان ناراضی خواهید بود. اما اگر هدف شما فرایند محور باشد، از اینکه درآمد خود را بهبود بخشیده اید راضی خواهید بود و انگیزه ی بیشتری برای تلاش خواهید داشت.
اولویت بندی اهداف، یکی از نکات هدف گذاری است. اگر چندین هدف دارید، حتما تصمیم بگیرید که کدام را در اولویت قرار دهید. این کاملا بستگی به شما دارد که کدام از اهدافتان باید در درجه ی اول قرار بگیرد. روزانه ساعات زیادی را در اختیار دارید و می توانید با برنامه ریزی برای رسیدن به مهم ترین هدف تان متمرکز شوید.
اغلب، رویاها و برنامه هایمان را به عنوان اهداف بلند مدت در نظر می گیریم، اما برای این که بتوانیم به این اهداف بلند مدت برسیم، باید برای خود اهدافی میانی و واسطه برای خود تعیین کنیم، که آن ها میان مدت یا کوتاه مدت اند و اغلب هم، اهدافی اند معطوف به قابلیت ها.
مثلا اگر دلم می خواهد که تا آخر سال رئیس پروژه بشوم (هدف معطوف به نتیجه)، می توانم در یک دوره ی آموزشی مربوط به مدیریت پروژه شرکت کنم تا توانایی خود را افزایش دهم ( هدف کوتاه مدت و عملکردی ) و از ابزار و تکنیک های جدید در کارهای روزمره ام استفاده کنم ( هدف میان مدت و رفتاری ).
با به کارگیری اهداف کوتاه مدت و واسطه، می توانیم به اهداف بلند مدت خود دست پیدا کنیم و روند کار را می توان این طور خلاصه کرد: تعیین اهداف کوتاه مدت برای دستیابی به اهداف بلند مدت
یکی از بهترین روش های دستیابی به اهداف خود این است که وقت بگذارید و سوالات مناسبی برای خود طرح کنید. سپس در ادامه متوجه می شوید که باید نقشه کار و برنامه ی عملیاتی خود را تنظیم کنید و با وجود تمام موانع به آن وفادار بمانید.
اغلب اوقات وقتی از اطرافیان می پرسیم چه هدفی دارند؟ معمولا چنین جواب هایی می دهند: نمی خواهم قبل از صحبت کردن در جمع اضطراب داشته باشم، دلم نمی خواهد با این رئیس کار کنم، نمی خواهم در این مسابقه ببازم و .... همان طور که متوجه شده اید، اکثر جواب ها معطوف چیزی است که افراد آن را نمی خواهند. این خوب است که بدانیم ما چه چیزی نمی خواهیم، اما مهم تر از آن این است که بدانیم چه می خواهیم. در واقع هر چه واضح تر بدانید که چه می خواهید، در ذهنتان آسان تر می توانید تصور روشنی از هدف مورد نظر داشته باشید. در نتیجه می توانید تمرکز کنید و قابلیت های خود را برای رسیدن به آن فعال سازید. در ادامه به سوالاتی که باید موقع هدف گذاری از خود بپرسید، می پردازیم.
1. من چه می خواهم؟
اگر هدفی که انتخاب می کنید به چشمتان باارزش بیاید، انگیزه و اشتیاق بیشتری برای انجام آن دارید و از قابلیت های خود بیشتر مایه می گذارید و در برابر مشکلات از خود ایستادگی نشان می دهید و با اولین مشکلی که با آن روبرو می شوید تسلیم نمی شوید. بسیار مهم و اساسی است که بدانید موفقیت در رسیدن به هدف، چه چیزی را برایتان به ارمغان می آورد. اگر این را همان اول از خود بپرسید، جلو اشتباهات را می گیرید. مثلا اگر هدفتان این است که تا آخر سال به وزن ایده آل خود برسید، خوب است از خود بپرسید؛ چقدر هدف مورد نظر برایتان مهم است، چرا می خواهید این کار را انجام دهید، چه نیازی را برایتان بر آورده می سازد و چه نتیجه ای برایتان دارد.
دانستن جواب سوالاتی که از خود می پرسیم به ما کمک می کند تا به هدف خود معنا دهیم. مسئله ی معنا در زندگی، انگیزه و دلیل وجودی مان اهمیت زیادی دارد و انرژی لازم را برای ادامه دادن به ما می دهد.
عده ای از مردم، بدون این که بدانند چرا..... شاید فقط برای داشتن درآمد..... کارها و اعمالی را انجام می دهند. در صورتیکه اگر دقیقا بدانیم که چه می خواهیم، نتیجه ی بهتری می توانیم داشته باشیم.
2. رسیدن به این هدف چه فایده ای برایم دارد؟
اگر جواب هایتان باعث به وجود آمدن انگیزه می شود و آن هدف به نظرتان مهم می آید، می توانید جواب دادن به سوالات دیگر را ادامه دهید. در غیر این صورت هدفتان اشتباه است و آن را به درستی تعریف نکرده اید. در این صورت باید دوباره روی هدفتان فکر کنید و دوباره برای خود تعریف کنید. درست نیست که تصور کنیم دیگران، چه دور و چه نزدیک، ربطی به هدف ما ندارند. در نظر نگرفتن دیگران کار اشتباهی است. اگر دلتان می خواهید کار خود را عوض کنید و در نظر دارید تغییر شغل بدهید، باید بالاخره نزد رئیس خود بروید و تصمیم خود را برایش توضیح دهید و در مورد آن مذاکره کنید.
3. چطور بفهمم در مسیر درست هستم؟
در راه رسیدن به هدف خود، به نشان گرهایی نیاز دارید تا بفهمید در چه موقعیتی هستید و خود را هدایت کنید. در صورت لزوم، تنظیمات و تغییراتی انجام دهید. به علاوه، کارایی دیگرشان این است که به شما نشان می دهد که در مسیر درست هستید، تشویقتان می کند یا" گوشتان را می کشد."
این نشانه گذاری به نسبت هدفی که دارید، ممکن است اشکال مختلفی داشته باشد. مثلا اگر تصمیم دارید در روابط لجتماعی تان راحت تر باشید، شاید نشان گرهایی که به شما نشان می دهند در مسیر درست هستید این ها باشند: نخست، زمانی که دیگر دل پیچه نمی گیرید و راه گلویتان بسته نمی شود؛ بعد، زمانی که جرئت می کنید و خود را پیش از دیگری معرفی می کنید؛ سپس، وقتی که بیشتر از قبل گشاده رو هستید و .....
اگر هدفتان کم کردن ده کیلو از وزنتان است، نشان گرهای مسیر درست می توانند این ها باشند: مقدار کیلویی که در هر ماه کم می کنید، و البته زمانی که می توانید لباس هایی را بپوشید که مدت ها بود استفاده نمی کردید، هنگامی که از لحاظ جسمی حس بهتری دارید ( تنفس بهتری دارید و یا موقع راه رفتن کمتر خسته می شوید و....)
4. این هدف به چه اشخاصی مربوط می شود؟
امیدوارم در این مرحله از پرسش هدفتان روشن تر باشد، احاطه ی بهتری بر آن داشته باشید، حسش کنید، تصورش کنید و مایل باشید که تا آخر خط بروید و به آن برسید. اما چند لحظه ی دیگر دست نگه دارید.
راه ها بدون موانع نیستند و اغلب اوضاع آن طور که می خواهیم پیش نمی رود. پس باید خطرات را پیش بینی کرد. همان طور که برای یک ورزشکار لازم است احتمال باخت را در نظر بگیرد تا بهتر بتواند برنده شود، ضروری است شما نیز مشکلات احتمالی را در نظر بگیرید، آن ها را تحلیل و راه حل ها را از قبل پیش بینی کنید. بازیکن هند بالی را تصور کنید که از او بپرسند: حتی اگر بهترین بازیکن مسابقه باشید، چه چیزی مانع از رسیدن شما به هدف می شود؟ او بلافاصله از جراحتش صحبت می کند. سپس بعد از کمی تفکر، از کم کاری خود در تمرینات می گوید، از تسلط نداشتن در شوت از راه دور، از شرایط بازی، از مربی اش و ....
مراقب باشید، باید بین مسائلی که به ما مربوط می شود و مسائلی که به دیگران مربوط می شود تفاوت قایل شویم. در این مثال، شرایط بازی و مربی به بازیکن هندبال مربوط نمی شود.
سپس از خودتان بپرسید: اگر این اتفاق برایم می افتاد چه کار می کردم؟ اگر بازیکن هندبال دچار جراحت شود، برای رسیدن به هدفش باید چه کار کند؟ در این جا باید صحبتمان را دقیق تر کنیم. همه چیز به شدت جراحت، مدت زمان لازم برای بهبود و لحظه ای که رخ می دهد بستگی دارد. اگر زخمی شده است، بدون شک می تواند بخشی از تمرینات خود را که به تقویت عضلات مربوط می شود ادامه دهد( البته بستگی به محل جراحت دارد) همچنین می تواند فیلم های ویدئویی بازی ها را تماشا کند و به تجزیه و تحلیل آن ها بپردازد، چه بازی های تیم خودش و چه بازی های تیم دیگران. می تواند تمرینات ذهنی انجام دهد، در تمرینات شرکت و به توصیه های مربی گوش کند و با تیم در ارتباط بماند..... همان طور که می بینید ما به جای اینکه روی مشکل تمرکز کنیم، دنبال راه حل هستیم. با توجه به مهارت پایینی که در پرتاب از راه دور دارد، می تواند تدبیری بیندیشد تا فقط از نزدیک پرتاب کند، یا جلسات تمرینی تخصصی درخواست کند.
5. چه چیزی مرا از دستیابی به هدفم باز می دارد؟
ممکن است رفتارها و عادت های فعلی شما باعث رسیدن شما به هدفتان شوند. شاید نیاز داشته باشید مهارت های جدیدی کسب کنید و یا رفتارهای جدیدی اختیار کنید. پس از تشخیص نیازهای خود، می توانید برنامه عملیاتی برای خود تهیه کنید.
6. برای رسیدن به هدفم به چه چیزی نیاز دارم؟
همان طور که دیدیم، برای تعیین کردن اهداف خود باید سوالاتی از خود بکنید. اما این سوالات هر قدر هم که خوب مطرح شوند، نیاز است که با معیارهایی سنجیده شوند تا کارایی تان افزایش یابد.
روش SMART روشی است برای به خاطر سپردن معیارهایی که به ما کمک می کنند هدفمان را به درستی تعیین کنیم:
S یعنی Specific : یعنی مشخص باید باشد. اهداف کلی فقط یک آرزو هستند و معمولا به آن ها نمی رسیم. هدف باید مشخص باشد تا افراد به طور شفاف و واضح درگیر آن باشند و بر نتیجه ی نهایی تمرکز کنند.
M یعنی Measurable : یعنی قابل اندازه گیری باشد. هدف شما باید واقع گرایانه باشد. یعنی باید به شما و توانایی های شمابستگی داشته باشد و با توجه به محدودیت ها قابل دستیابی باشد.
A یعنی Achievable : یعنی دست یافتنی باشد. بسیاری از افراد در رسیدن به اهداف شکست می خورند، زیرا نتیجه ی مطلوب با دستاوردهای اکنون بسیار فاصله دارد.
R یعنی Realistic : هدف باید واقع بینانه باشد و رویای غیر ممکنی نباشد.
T یعنی Timely : باید مهلت زمانی مشخصی برای اهداف در نظر بگیرید. زمان شما می تواند یک هفته، یک ماه یا 90 روز باشد.
بعد از آن که اهداف خود را شناسایی کردید، حالا نوبت به این می رسد که آن هارا مکتوب کنید و برای آن ها برنامه ریزی کنید. با این کار تشخیص این که آیا به طور کامل و دقیق به آن ها فکر کرده اید یا خیر آسان تر خواهد بود. شاید یک هدف، آن قدر که فکر می کردید هم واضح نبوده و یا شاید لازم باشد ابتدا اتفاق دیگری بیفتد، بنابراین باید برای آن برنامه ریزی کنید. به عنوان مثال اگر هدف شما به دست آوردن یک شغل خاص است اما این شغل نیاز به مدرک خاصی دارد، نوشتن اهداف پس از هدف گذاری به شما کمک می کند که بر امور روزانه نظارت داشته باشید، به خصوص به طور منظم پیشرفت هایتان را کنترل و در صورت نیاز فعالیت ها و راهکارهایتان را تنظیم کنید و ببینید طبق برنامه ریزی خود پیش می روید یا نه.
به طور خلاصه پس از آن که نیازهای لازم برای دست یافتن به هدف اصلی خود را مشخص کردید، حالا نوبت آن رسیده که برنامه ی عملیاتی طراحی کنید که شامل برنامه ریزی دقیق کارها و فعالیت هایی است که باید انجام دهید.
این برنامه ریزی مربوط است به تعیین اهداف میانی( اهداف ثانویه ) که در جهت محقق ساختن پروژه ی شما (همان هدف اصلی) است.
بالاخره تمام شد! اهداف اصلی و اهداف میانی خودتان را مشخص و برای آن ها برنامه ریزی کردید. حال باید دست به کار شوید. این دست به کار شدن در ابتدا باید با یک تمرین سخت و منظم شروع شود. ورزشکاران اغلب می گویند که تمرین کردن خودش بخشی از موفقیت در مسابقه است. در سعی و تلاش منظم است که می توانید پیشرفت کنید و همین شما را از بقیه متمایز می کند. اعتماد به نفس خود را بیابید و خود را قوی تر حس کنید. تمرین کردن همچنین به معنای پذیرش این واقعیت است که نمی توانید بلافاصله موفق شوید! پشتکار و تلاش اساسا خصوصیتی ضروری برای آماده شدن در تمرین ها و موقعیت هاست. همچنین گاهی به معنای پذیرش رنج کشیدن است. البته خالی از لذت نیز نیست، چرا که نیروی لازم و ضروری برای موفقیت به حساب می آید.
اگر می خواهید در سخنرانی کردن در جمع پیشرفت کنید، باید و باید تمرین کنید. این کار را می توانید با توجه و دقت بیشتر در مطلبی که می خواهید ارائه دهید و حرکات سر و دستتان شروع کنید و همچنین چندین بار در هفته، جلوی آینه روی شیوه ی بیان خود کار کنید.
تمرین کردن بسیار ضروری است، اما بالاخره یک زمانی باید وارد گود شوید. بهترین روش برای پیشرفت و نقش داشتن در پروژه این است که موقعیت هایی به وجود بیاورید که بتوانید خود را نشان دهید. یک ورزشکار شاید نیاز داشته باشد مسابقات آماده سازی انجام دهد تا ببیند در چه وضعیتی قرار دارد و بدین وسیله خود را به مسابقه ی واقعی نزدیک تر می کند.
چه فایده ای دارد که بهترین دریل را داشته باشید و طرز کار آن را بدانید، در صورتی که هرگز نخواهید جایی را سوراخ کنید. هرگز نخواهید فهمید که قادر به آن کار هستید یا نه! بهترین شیوه برای پیشرفت، به خصوص در زمینه ذهنی، این است که خود را با موقعیت هایی که با آن رو به رو خواهید شد مواجه سازید. هر چه بیشتر خود را با این موقعیت ها مواجه کنید، عملکردتان راحت تر و کارآمدتر خواهد بود. در حرکت به سمت چیزهایی که ازشان می ترسید تردید به خود راه ندهید، خود را به چالش بکشید!
شعر زیبایی در این مورد است که نیاز به تفکر دارد!
" جرقه از تو بر می خیزد،
به هر سو می پرد و قادر به تغییر همه چیز است
پس... جرئت کن، جرئت کن
به زندگی ات ارزش واقعی اش را بازگردان..."
هرگز اجازه ندهید حتی یک لحظه از زندگی تان بدون تعیین هدف بگذرد. و همواره برای دستیابی به آن ها تلاش کنید و تسلیم نشوید. بنشینید و به این فکر کنید که از حالا تا شش ماه آینده چه کاری برای پیشرفت در زندگی خود می توانید انجام دهید ( هیچ فرقی نمی کند که چند سال دارید )
فراموش نکنید که برای طولانی مدت هم برنامه ریزی کنید. شما فقط همین یک زندگی را دارید بنابراین اهدافی را که چندین سال رویای شما بوده است را دست کم نگیرید و آن ها را با برنامه ریزی و تلاش به واقعیت تبدیل کنید.
و در آخر می خوام بهت بگم وقتی می دونی از زندگیت چه چیزی می خواهی، وقتی درون خودت احساس ارزشمندی می کنی، وقتی برای تک تک روزهات هدف داری، این طوری کمتر فرصت پیدا می کنی که بنشینی و تک تک رفتارهای دیگران را تفسیر کنی و دل مهربونت رو پر از کینه کنی! انتخاب با توست