Sara Ahmadi·۱۹ روز پیشبهترین دوستی که میشه داشت!شش سالی هست که شروع آبان برای من کوهی از غم و غصه میاره ، انگار لباس سیاه روزای عزدارای رو دوباره تنم میکنن و من انگار پرت میشم به شش سال پ…
Sara Ahmadi·۳ ماه پیشاُميد کنارِ خانه ى ماامید واژه ای سخت ولی به ظاهر آسان، می خواهم از امید بگویم؛ از این حس غریب در وجود تک تک ما. مدتهاست برای نوشتن از «امید» با خودم درگیرم؛در…
Sara Ahmadi·۳ ماه پیشحال و احوالات امروز ماحال و احوالات امروز ما،تبدیل شده است به روندی تکراری و فرسوده،هرروز خبر مرگ،سوگ،هر روز اعلام وضعیت خطرناک،هرروز عزا پشت عزا،سوگ پشت سوگ،آنق…
Sara Ahmadi·۴ ماه پیشاز یاد رفتهاز یاد رفته امهمچون تپانچه ای که پس از جنایتبه دریا پرتاب شده باشد...از یاد رفته ام.... گم شدم و مقصدم مشخص نیست، اینجا جز سیاهی چیزی نمی ب…
Sara Ahmadi·۴ ماه پیشمادر دوم یا خواهر بزرگتر؟میخوام از تجربه ی خواهر بزرگه شدن با هفده سال اختلاف سنی بگم.خب اول از همه اینکه من تک فرزند نبودم و بچه ی دوم خانواده محسوب میشدم.چرا گفتم…
Sara Ahmadi·۴ ماه پیشغمی تمام نشدنی!حتما شنیدین که از دوران ابتدایی بهمون راجب مایعات و البته آب همیشه این جمله رو تکرار کردن که آب رو در هر ظرف یا محیطی قرار بدیم، شکل ظرفی ک…
Sara Ahmadi·۴ ماه پیشچرا نمیشه؟چرا نمیشه؟ این سوالو توی این روزهای زندگیم شاید بالغ بر هزاربار از خودم پرسیدم، سارا چرا نشد ؟سارا چرا نمیشه؟ اینکه بگم جوابی براش پیدا کرد…