صدایم میکنی
با دهان روحت
و من میشنوم
با گوش قلبم
نگاهم میکنی
از گوشه چشمت
و من میبینمت
از پشت پلکهایم
مرا میبویی
با مشام قلبت
و من میبویمت
با عطر حضورت
مرا میشنوی
با گوش قلبت
و من صدایت میکنم
با نوای ذهنم
مرا لمس میکنی
با دستان خیالت
و من میبوسمت
با لبهای رویایم
و اینگونه است که
نشود فاش کسی
انچه میان من و توست ...
و شاید حتی
فاش نمیشود تورا
آنچه میان من و توست
ادم است دیگر
دوست دارد خیال کند
صدای قلبش را
آن که باید بشنود
میشنود ...
مهرانه مهرنام