رمان #زمان_اشتباه_مکان_اشتباه، داستان مادریست که در شبی از پشت پنجره، شاهد اینست که پسرش، مردی را با چاقو می کشد. این اتفاق برای او که در کنار همسر و فرزندش، زندگی آرامی دارد، باور کردنی نیست. صبح فردا اما داستان به گونه دیگری رقم می خورد.
#جیلیان_مک_آلیستر، در همان فصل اول کتاب، خواننده را در گره اصلی داستان به دام می اندازد. سپس، به مرور، ظریف و استادانه، حقایقی را آشکار می کند اما پیچیدگی های داستانی بیشتری در انتظار خواننده است که تا رسیدن به فصل پایانی رمان، بارها، او را شگفت زده می کند. او، هوشمندانه، فصل های رمانش را نامگذاری کرده تا مخاطب را در خط زمانی که می خواهد به حرکت درآورد البته در این بین فراموش نمی کند که جنیفر، یک مادر نگران است.
شکل گیری آرام شخصیت های داستان در کنار تم روانشناسی معمایی رمان، خواننده را به جستجوی حقیقت های پنهان وا می دارد اما نویسنده همیشه یک قدم از او جلوتر است.
بازگشایی گره داستانی از نقاط قوت این رمان است.