ویرگول
ورودثبت نام
عطیه حزیت
عطیه حزیت
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

من یک قاضی هستم1

سلام !آقای رضایی خوبی!

صدای مرد آقای رضایی را به عقب برگردوند.

آقای رضایی! منم همسایه شما واحدششم طبقه سه ..

=اها  !بله ببخشید نشناختم ،امرتون؟

در باره پرونده شکایت شعبه مالی 458بانک ملی ،یادتونه؟!

ببخشید! حتما فردا زنگ بزن، به منشی دفتر حتما به شما اطلاع میدن تاریخ و روز دادگاه را!

ممنونم ،خدا اجرتون بده

مرد کلید به در انداخت وارد خانه شد ،سکوت خانه پرده های بسته و شمع های روشن نشان از یوگا

افسانه داشت و سکوت و سکوت !

وارد شد ،آرام در را بست و کیف را روی کمد جالباسی گذاشت .میدونست حالا حالا افسانه نمیاد،

-چرا سر و صدا می کنی تمرکز منو می ریزی به هم؟

سلام

سلام !من چند مرتبه بگم ؟فضای خونه را  که می بینی ،دیگه باید بفهمی من تو خلسه ام!

مرد:بس کن این بساط مسخره را ؟وقتی من میام جمع کن!

=افسانه !یه چایی برای من بیار!

-برو بخور روی گازه!

مرد رفت چایی بریزه ،استکان از دستش افتاد و دوباره تمرکز خانم به هم ریخت.

ایییییییییییییییی از دست تو !بابا صدا نده تمرکزم به هم ریخت!

مرد استکان شکسته را از روی زمین جمع کرد و گفت :برو اتاقت !تمرکزت به هم نریزه!!

با خودش گفت:چایی هم نخواستیم ، به سمت اتاق کارش رفت و پای سیستم  نشست.

شروع کرد به خواندن پرونده ها ،هر کدام از اون یکی بدتر !جامعه ایران به کدام سو و سمت میره؟!

فایل 28را که باز کرد،تابخواند، یهو خشکش زد!! شاکی پدر افسانه بود که امروز صبح  ساعت 11 تقاضای

طلاق از مادر افسانه را کرده بود ؟اصلا باورش نمی شد ،اخه یعنی چی مرد 70ساله؟

با تعجب شروع کرد خواندن !علت دادخواست خیانت مادر افسانه بود.................(گل بود به سبزه آراسته شد) .

حالا چی کنم؟ افسانه تازه بعد یک سال از فوت بچه مون  آروم شده ،من الان چطور اینو بگم ؟

این مرد کیه ؟آخه تو این سن خیانت چه معنی داره؟ این مرد کیه ......سوال بی جواب این مرد کیه؟

مرد سیستم را خاموش کرد و از خونه زد بیرون ، به پارک سر کوچه رسید و تماس گرفت با پدر افسانه،

سلام پدر خوبی؟ مادر خوبه ؟

پدرزن با خوشحالی و سرحالی با او حرف زد و گفت :مادر خوبه!

منوچهر با تعجب و شک و تردید پرسید:پدر !شما امروز شعبه ما شکایت داشتی؟

پدرخیلی عادی گفت :اره داشتم ،از مادر افسانه داشتم .

=اخه برای چی شکایت کردی؟واقعا موضوع شکایت منو شوکه کرده !!اصلا یخ کردم ،زدم بیرون با شما حرف بزنم.

-ناراحت نشو !تقصیر اونه!زن به اون پیری رفته شوپارتی پیرزن ها !!

=پدرجان بره !چه ربطی به شکایت داره آخه؟!!

-پسرم تو اون پارتی دوست من بوده !با زنم رقصیده بوسش کرده فیلم گرفته؟

=پدرجان به آبروریزیش نمی ارزه !پروسه دادگاه طولانیه،شورای حل اختلاف می خواد !

هی بری ،هی بیایی ،حالا چرا اومدی شعبه ای که من بودم؟! شعبه منطقه دو می رفتی!

-پسرم تو قاضی هستی !می تونی کمک کنی ،حکم به نفع من بدی ،این زنو طلاق بدم (اینقدر هستن منو با این پیری بخوان )

=پدر جان پیش من گفتی ،پیش کسی دیگه نگید !!

-پسرم یه زن دیدم مثل پنجه آفتاب سه ماهه عقدش کردم ،حقیقتش مادر افسانه فهمید تلافتی کرد!!!

=وای خدای من !چی می شنوم ،اگه افسانه بفهمه دیوونه میشه ..............

عطیه حزیت24آذر1400نوشته شده


افسانهمردپدر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید