ریحانه کثیری نژاد "Kaktttos_R"
ریحانه کثیری نژاد "Kaktttos_R"
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

غروبِ روستا

دم دمای غروب، صدای زنگوله گوسفندا میومد که نشون از برگشتنشون از چرا بود. کوه رو به تاریکی می‌رفت، روستا آروم آروم از شلوغیش کم می‌کرد و مسکوت می‌شد. ابر ها سیاه شده بودن و هرچی آسمونِ صاف تلاش می‌کرد همه چی رو خوب جلوه بده، کاری از پیش نمی‌برد. آواز غمناک پرنده ها شروع شده بود؛ آوازی که با طنین صبح‌شون خیلی تفاوت داشت.
ماه هم تو دار شده بود. حرف نمی‌زد، اما وقتی با دقت نگاهش می‌کردی کلی غم نگفته داشت.
قلب یه روستا، یه طبیعت، یه تیکه از جهان برات گرفت و نیومدی؛ چطور قبول کنم به خاطر قلبِ گرفته و روح زار و نزار من یه روزی میای؟!

متنغروبروستا
https://eitaa.com/roohe_reyhan
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید