ویرگول
ورودثبت نام
مهدی اقتدارپرور
مهدی اقتدارپرور
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

ادم خوبی نیستم !

و اما من ؛ من اصلـا آدم خوبي براي يك رابطه دونفره نيستم ؛ نوشتند طبق آمار و ارقام خودشان ؛ افرادي كه كودكي ؛ بزرگ شدن همراه با سختي و مشقت را تجربه كردند هيچگاه براي فرزندشان پدر و مادر خوبي نخواهند بود ؛ چرا چون خودشان زجر كشيده اند خودشان ميدانند در چه صورت فرزنشان سختي و مشقت خواهد كشيد ؛ براي همين شناخت ؛ هيچگاه نميگذارند فرزندشان سختي بكشد و هميشه برايشان رفاه و راحتي اعصاب و افكار را فراهم ميكنند ؛ از جايي كه رشد در شرايط سختي و فشار پديد ميايد اين افراد هيچگاه سختي نكشيده و جاي زندگي و سازندگي فقط زندگي ميكنند ؛ در نگاه اول اين قضيه خيلي هم خوب ست ؛ چه چيزي بهتر از هميشه در رفاه بودن ؟! اما در نگاه دوم اين افراد روزي روزگاري اگر والدين شان كنارشان نباشند ؛ با بحران اداره زندگي دچار ميشوند ؛ در نگاه دوم طبق طبيعت انسان ؛ انسان در هرجايگاهي باشد ؛ هرچيزي را بدست آورد ؛ برايش سختي و تلاش نكرده باشد قدرش را نميداند ؛ زماني كه از دست ميدهد قدرش را ميفهمد ؛ زندگي در رفاه هميشگي براي اين فرزندان عادت ميشود و قدرش را نميدانند ؛ من هم اما ؛ از يك رابطه آمده ام ؛ خسته ام ؛ من ميدانم چه چيز در رابطه براي زن مهم ست ؛ من ميدانم چه چيزي زن ازچه رفتار هايي خسته ميشود ؛ چه كلماتي اورا از عرش به فرش ميآورد و چه كلماتي اورا از فرش به عرش ميبرد ؛ من ميدانم چه هنگام بايد حواسم به بغض هايش باشد ؛ چه هنگام دوستت دارم من ميتواند اورا از عالم و ادم جدا كند ؛ من ميدانم هیچ زنی ته دلش نمی خواهد به یک نصفه زن تبدیل شود. نصفه زن بودن خیلی سخت است. نصفه زن ها نباید از رنگ های شاد خوششان بیاید، نباید بابت جزئیات کوچک و بی اهمیت خیلی ذوق کنند. نباید حرف دلشان را راحت به زبان بیاورند. باید ته دلشان یک اقیانوس احساس ابراز نشده باشد و بماسد. نباید دل بسوزانند ميدانم چه وقت هايي به يك جفت گوش نياز دارد و چه وقت هايي نياز دارد شب در سكوت و خلوت مخصوص خودش  فقط سكوت كنم كه سرش را رو پايم بگذارد و خودش را صندلی ماشین جمع کند كه نور چراغ های خیابان هر چند ثانیه  رو صورتش بيوفتند مچ دستش را بگيرم و آروم با شستم نوازش بدهم كه چند دقيقه که گذشت بگويد  خوب ست  دیگر بگذار  بلند شوم  الان همه چپ چپ نگاهمان ميكنند و فكر ميكنند چه كاري ميكنيم ؛ بعد به هم نگاه كنيم و از افكار منحرفش جفتمان به خنده بيوفتيم ميدانم چه زماني دست راستش مچ دست چپم را ول ميكند و لبخند خواهيم زد و از ماشین پیاده خواهيم شد تا خيابان را قدم بزنيم  ؛من ميدانم و همين دانستن و تجربه مرا به بدترين فرد براي رابطه تبديل ميكند ؛ به شخصي كه چاله ها را ميشناسد نميگذارد طرفش پايش در چاله برود ؛ من ميدانم و نميتوانم بگذارم طرفم احساس خلا كند ؛ احساس بد داشته باشد و همين موضوع مرا به همان مادر پدر تبديل ميكند كه نميگذارد فرزندانش سختي بكشند و اينكه طرف من پايش در چاله نرود پايش پيچ نخورد و تلاش نكند و هميشه در امنيت عاطفي باشد باعث ميشود قدر رابطه را نداند ؛ باعث ميشود خيالش از بودن من راحت باشد و هركار ميخواهد بكند اينكه در رابطه طرفتان احساس خلا نكند براي رابطه تلاش نكند ميتواند مقدمه برهم خوردن رابطه باشد ؛ من ميدانم و اين دانستن در هر حالي هميشه خوب نيست ؛ هر فردي كه يكبار خيابان رابطه را رفته باشد چاله هايش را بشناسد ؛ به هيچ وجه شخص خوبي براي رابطه نيست چون نميگذارد طرفشان هيچ احساس بدي داشته باشد هميشه هم خوب و كامل بودن خوب نيست ؛ ميداني ؟

عشقمعشوقعاشقدونفرهعاشقی
| ɪɴꜰᴊ | ɪɴ ɢᴏᴅ ᴡᴇ ᴛʀᴜsᴛ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید