ویرگول
ورودثبت نام
مهدی اقتدارپرور
مهدی اقتدارپرور
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

قاتل !

قبول دارم این من بودم که اول نپذیرفتم که بری ؛ اما بعد این خودم بودم که به قتل رسوندمت و کشتمت ؛ من با کشتمت به خودت کمک کردم ؛ تو نمیفهمیدی و من بایدبهت کمک میکردم که بمیری ؛ من از تو بت ساختم ؛ یک بت شیرین که با نگاهم میپرستیدمت ؛ میپرستیدم گونه های برجسته ت رو میپرستیدم لب های زیبات رومیپرستیدم بازوی های دخترونه و سفید رنگت رو ؛ کم کم بهت از روحم دمیدم و جون دادم غیر از اندامت خودت هم میپرسیدم ؛ اخلاقت ؛ خنده هات ؛ گریه هات ؛ غمو‌غصه هات ؛ مهم تر از همه دوست داشتنت رو میپرستیدم ؛ بعد از دمیدن روح و پرستیدن روح و جسمت خدای خودم کردمت و مثل خدا پرستیدمت ؛ ندار بودم باهاتهر حرفی رو بهت میزدم : من تکیه گاه سرت بودم سرت روی شونه ام بود اما سرم رو به سرت تکیه دادم هم تکیه گاهت بودم هم تکیه کننده ؛ کم کم که خیالت راحت شدشدی خدای دلم شدی معشوقه ام عوض شدی ؛ تقصیر تو نیست ذات آدم ها همینه ؛ خیالشون که راحت شد شدند خدات عوض میشن من عوض نشدم چون بندتبودم و خدای عشقم رو عاشق بودم اما تو خدایی بودی که وقتی خیالت راحت شد بندت غرق در وجودت شد غرق در عشقت شده عوض شد ؛ دیدنت رو ازم منع کردی ؛پرستیدن جسمت رو ازم منع کردی ؛ کم کم سرت رو از روی شونم برداشتی و سرم تکیه گاهی نداشت : فقط تکیه گاه بودم ؛ خیالت راحت شد که این تکیه گاه تکیهگاهی جز برای خودت نیست تکیه ات رو از روی من برداشتی و مردونگیم زیر سوال رفت وقتی بهم تکیه نکردی روحت ام ازم دریغ کردی ؛ کم کم رفتارت هم عوض شدنذاشتی خودت هم بپرستم چون مطمئن بودی باشی و نباشی تک خدای عشقم خودت هستی و بس : عوض شدی عوض شدی عوض شدی ؛ تا جایی که تصمیم گرفتمکافر شم ؛ کافر شدم و کشتمت ؛ قبل از اینکه بیشتر خودت رو ازم دریغ کنی ؛ کشتمت ؛ چون خدایی که من میشناختم خدایی که من ساخته بودم این خدا نبود ؛احساس حماقت کزدم ؛ کشتمت که نفهمم خدایی که ساختم خدا نبود شیطان بود ؛ کافر شدم تا بیشتر از این نبینم ؛ کشتمت که همون خدای خوبم بمونی و بیام سرمزار خاطراتت رو به خوبی یادت کنم نه با بدی ؛ اشتباه نکردم تو اشتباه کردی ؛ هر دو مون اشتباه کردیم من کسی رو خدا کردم که جنبه خدا بودن نداشت و تو بندهای رو از خودت دور کردی که عاشقانه خداس رو دوست داشت ؛ جنبه خدایی نداشتی ؛ کشتمت دستمم درد نکنه لااقل اینطوری از خدای خودم خاطره بد کمتری دارم؛ شاید هم کار خدای اصلی بود ؛ حسود بود ؛ نمیتونست ببینه اندازه خودش یکی از بنده هاش رو دوست دارم ؛ اشتباه کردی خدای من ؛ اگر اشتباه نمیکردی فناشدن در ذات خودت رو میدیدی و جهانیان غبطه میخوردند به حال این خدا و بنده ...

عشقعاشقمعشوققتلتمام
| ɪɴꜰᴊ | ɪɴ ɢᴏᴅ ᴡᴇ ᴛʀᴜsᴛ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید