سید علی رضوی
سید علی رضوی
خواندن ۲ دقیقه·۴ روز پیش

خون است، بیا ببین که چون می‌ریزد...

دل می‌خورد و دیده برون می‌ریزد

می‌‌خواهم از تو ننویسم، خواستن یا توانستن مسئله دقیقا این است و جواب دقیقا آن، آنی که به آنی آن خاطره ها را ترسیم می‌کند و می‌کشد صورتکی که می‌کشد مرا به گوشه‌ای و می‌کشد مرا در آن گوشه و محاصره‌ایم و دیگر فشنگی نمانده و تسلیم شدیم و اسلام آوردیم و خدایش جای را به تو داده، آخر جفتتان را نمی‌شود دید، فقط می‌توان در احوال جهان نظر کرد که نشانه‌ای بیابیم از شما دو نفر که عارفان نشانه های او را بینند و من نشانه های تو را و چه خوش گفت پائولو، به دنبال نشانه ها باش تا به مقصود برسی و مقصود من در همین ساعت و همین دقیقه و همین ثانیه تویی...

می‌گویند وقتی فردی را در نظر داری و مدام در ذهنت بالا پایین می‌پرد، در آن سو نیز چنین است و تو بگو، حقیقت را بگو، بی پرده بگو، ملاحظه قلب بیمار مرا نکن، در آن سو چون است؟

آیا تو هم شب ها بیداری و مشغول کار تا شب بیداری‌ها تو را به خواب ببرند و نفهمی که ‌می‌فهمی؟

بانوییست روانشناس، صبح ها جیره قهوه‌اش را تامین می‌کنیم و ایشان نیز از بیاناتشان ما را بی بهره نمی‌گذارند.

از ایشان پرسیدم که همسر خوب کیست؟ نشانه‌ها تماما انگشت اتهام به سمت تو گرفته‌ بودند و گرفته‌اند و خواهند گرفت، آری، ایشان بود که دوباره موریانه را به عصای سلیمانی‌ام انداخت، منی که فلک که نه، حداقل زندگی ام چو موم در دستانم نرم بود، موریانه ها چند روزی مشغول کار بودند و ناگهان افتادم، افتادم و همه فهمیدند که دیگر دوران پادشاهی من بر زندگی تمام شده، تمام شدم، تمام من تمام شد و تمامی تمام من تمام شد و تو نبودی که تمامم سرشار از تمامت شود و دوباره بتوانم بر تمامیت ارضی روحم ادعا داشته باشم.

وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من

تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من


زندگیکارنامهعشقرفتنزندگیکارنامهعشقرفتن
نویسنده نیستم ولی نویسنده‌ای را دوست دارم که برایش نمی‌شود ننوشت
سلام! اینجا جاییست برای نامه هایی که مینویسید. شاید برای آدم ها و شاید... پ.ن۱: تگِ «نامه» را به نوشته خود اضافه کنید. پ.ن۲: بر خلاف نامش، نامه‌های این انتشارات هم گاهی خوانده میشوند:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید