قلبهای یخزده،
مغزهای زنگزده،
صورتهای نقابزده،
جسمهای کپکزده،
روحهای ماتمزده،
و رویاهای خاکزده،
میچرخند در باد سرد زمان،
در دنیایی غارتزده،
جایی که سکوت فریاد میکشد،
و اشکها روی زمین میریزند،
اما هنوز،
یک پرتو کوچک امید
در گوشهای از تاریکی روشن است.