مهدی گلستاندرنشر یاز؛·۲ ماه پیشبا تنهایی نشسته بود.با تنهایی نشسته بود. هر دو سر بلند کردند. نسیم را دیدند، پرواز میکرد، آواز میخواند. درخت را دیدند، میرقصید. برگی افتاد. نیمی زرد، نیمی ه…
مهدی گلستان·۲ ماه پیشخستگی.خسته بودم. روزم شلوغ و پرکار بود؛ تمام انرژی تنم یخ زده و روحم بی جان شده بود .حال رفتگری سالخورده را داشتم. تمام کوچه را جارو زده ،باد تلا…