ویرگول
ورودثبت نام
نیا ثمری
نیا ثمریدانشجو فلسفه دانشگاه تهرانم.نوشتن رو از آکادمیکش بگیر تا جستار و شطحیات؛دوسدارم.کتاب شعرچاپ کردم بنام "شوق ها".عاشق تهران بودم ولی...! اپلای کردم هلند،اما برگشتم چون"آن خانه قشنگ است ولی خانه من نیست"
نیا ثمری
نیا ثمری
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

عشق به مثابه بزنگاه تاریخی؛ رابطه و دشواری های عصر روانشناسی گری

نقاشی فوق، نگاره ای است از پیر آبلار و هلوئیز‌؛ داستانی عاشقانه در اوج کشمکش های تاریخ فلسفه قرون وسطی
نقاشی فوق، نگاره ای است از پیر آبلار و هلوئیز‌؛ داستانی عاشقانه در اوج کشمکش های تاریخ فلسفه قرون وسطی

دنیای جفت یافتن ما؛ سخت تر و پیچیده تر شده...

قدیمی ها در کار ناکامیِ عشق به آسانی میگفتند؛ خب! اقبال یارمان نبود و یار لی وفا بود یا به هر حال با رخت سفید به زندگی همدیگر می آمدند و با رخت سفید می رفتند و هم را تا گور، تحمل میکردند.

اما حالا رد فلگ داریم! روابط ابژه داریم و هزار بدبختی دیگر... حتى نمیتوانم با خیال راحت برای معشوق رفته خود اشک بریزیم؛ باید تحلیل کنیم او خودشیفته بوده یا ما؟ این فروپاشی رابطه تجلی تکرار کدام تروما در کودکی ما بوده؟... چه کسی سمّی بود؟ چه کسی مرزی بود؟ دفاع های ناسازگار من در کجای رابطه به او و این دلبستگی لطمه زد؟ اضطرابی هستم یا اجتنابی؟...

این برچسب ها همه لحنی سرزنشگر دارند که یعنی فروید راست گفته زور ما به بازی های سوپر ایگو نمی رسد. سوپر ایگو ما استحاله کرده و به هر طریقی ایگو را درمانده میکند و زندگی را غمبار، سوپر ایگو میتواند لباس درمانگر بپوشد و با ترمینولوژی روانشناسی ما را شکنجه دهد‌.

حال فکر کن در این دنیا، ترنسجندر هم باشی! کارت زار است. شگفت اما آنکه گاهی پیش آمده از دوستان واژن/فالوس دار روابط معنادارتر یا با دوام بیشتری را تجربه کرده باشی؛ عجیب دنیایی خواهد شد. تحلیل ها تمامی نخواهند یافت و پیچیدگی های جنسی و جنسیتی و ارتباطی بطرز جنون آمیزی بسط خواهند یافت‌.

سوال هایی بی شمار از این بابت که آیا تراجنسی بودن، پاتولوژی است؟ آیا شریک عاطفی من در حیات عاطفی خود سخت ناکام مانده که به سراغ یک تراجنس آمده؟ آیا این وضعیت جنسیتی ویژه مهر و داغ گناهی است بر تمامی روابط و جدایی محتوم؟

:انسان،دیگری است"

و شگفتا در کار دیگری بودن چالشی ترین امر است

خودِ انسان از حیث چیزی جز دیگری نبودنش، به امری بغرنج بدل میشود‌؛ و دیگری و من و ارتباط پر از دال ها و مناسبات جنسیتی و جنسی است‌. و عرصه جنس و جنسیت سرشار از تنش ها و تکانه ها و ترس ها و سانسور هایی هست که کار کاویدن و خودشناسی را دشوار میکند.

حال اما انسان و در کارِ دیگری بودنش، فراتر از امر جنسی و جنسیتی است و البته فراتر از صرف وقت گذرانی و حضور فیزیکی نزد دیگری.

هر دو نفری که با هم کافه می روند و به رختخواب هم میروند، لزوما دیگری های هم نیستند‌ یا به تعبیر بهتر دیگری های معنادار یکدیگر نیستند.

آنچه من از دیگری معنادار مراد میکنم تجربه زیسته ای به شدت ویژه است. تجربه بینا سوژگانی میان دو سوژه منفرد که گویی دو نفر هم را آیینگی میکنند. هم را در همدیگر می بینند. کلمات دیگری را آن گونه میشنوند که گویی خود با خود سخن میگویند.

قصه ای دارند مشترک؛ از همه مهمتر یک تاریخ و قصه ارگانیک دارند. از تیندر و اپلیکیشن های دوستیابی نمیشود چنین کسی را پیدا کرد‌. باید فی المثل همکلاسی بود و تجاربی مشترک و بعضا خطیر و عمیق با فرد مقابل داشت که به مرور زمان رشد یافته.

یک روایت مشترک یا یک تاریخ مشترک

عناصری لازم برای كانستيتيوت/بنیان گذاری شدنِ یک دولت-ملت، پشت سر روابط معنا دار است.

همینطور صرف اشتراک هم کافی نیست. همانطور که صرف داشتن اقلیم مشترک، جمعیت های گوناگون را یک ملت نمیسازد، همکلاسی بودن یا هم اتاقی بودن صرف نیز دو فرد را به دیگری های معنادار و یک "ما" تبدیل نمیکند.

اینکه هم را دیدیم و پسندیدیم یا مدتی کنار هم وقت گذراندیم، شرط لازم است اما کافی نیست.

یک تجربه زیسته دوتایی باید بعنوان پیش شرطی بنیادی تر رخ بدهد که فراتر از جاذبه جنسی است.

اما؛

تجربه چنین چیزی شبیه بردن یک لاتاری است.

و همانقدر که تشکیل کشور های قدمت دار و دوام دار امری پر زد و خورد و فراز و نشیب است، تجربه ای فرساینده نیز هست.

و همانطور که قید شد، تجربه ای نادر برای روان هر انسان است.

بعضى تجارب تکرار پذیر نیست. بعدشان باید بی درنگ جان داد چون استعلایی ترین تجارب روان-تن بشری اند.

فی المثل مهبانگ چند بار شانس وقوع دارد؟

یا انقلاب فرانسه؟

اینها بزنگاه هستند.

بزنگاه را چطور میتوان برساخت؟

بزنگاه تنها میتواند از اقبال خوش رخ دهد. و بعد از رخ دادنش نیز نیازمند تدبیر بسیار است تا حفظ شود...

نیا ثمری

رابطهعشقروانشناسیروانکاویناسیونالیسم
۳
۰
نیا ثمری
نیا ثمری
دانشجو فلسفه دانشگاه تهرانم.نوشتن رو از آکادمیکش بگیر تا جستار و شطحیات؛دوسدارم.کتاب شعرچاپ کردم بنام "شوق ها".عاشق تهران بودم ولی...! اپلای کردم هلند،اما برگشتم چون"آن خانه قشنگ است ولی خانه من نیست"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید