فردا جین با لگد تهیونگ را از خواب بیدار کرد . تهیونگ با فریاد از خواب پرید.
- هیونگ ، چته؟
- پاشو ، نمیشه اولین روز فیلم برداری ت خواب بمونی
- امروز فقط تست گریم دارم ،گفتن میتونم ساعت ده برم.
- نمیخوای با بقیه آشنا بشی؟ فیلم برداری شروع شده
تهیونگ بالشش را بغل کرد تا دوباره بخوابد .
حدود ساعت نه بود که از خواب بلند تا دوش بگیرد. همین طور که به سمت اتاقک های حمام می رفت اتفاقی حرف های سوک با کارگردان را شنید.
- چرا این قدر دیالوگ کم داره؟
- قراره یه نقش فرعی باشه دیگه خودتون گفتید.
- این بیشتر شبیه تبلیغ شامپوعه ، آرو یه سری چرت و پرت درموردش میگه و ما تصویر اونو پخش میکنیم؟ شوخیت گرفته؟
- مگه تفاوتی با تبلیغ شامپو میکنه؟ هدف از اوردن یه ایدل چیزی غیر از منفعته؟
- نقش بان ریو رو بهش بده ، همونطور که سوهو رو به مین هو دادی
- مین هو قبلا فیلم بازی کرده و از بازیگریش مطمئنیم ، اگه وی بازیگر خوبی نباشه و فیلم رو خراب کنه شما مسئولیتش رو به عهده می گیرید؟
- خب یه داستان درست و درمون تر براش بنویس ، توی اینی که تو نوشتی نقش برادرش از خودش پررنگ تره
- از کی تا حالا نگران داستان و اینجور چیزا شدین؟ وقتی گفتم داستان هوارانگ با اضافه کردن اون به هم میریزه که ذره ای براتون مهم نبود.
- درستش کن ، یادت نره اگه به خاطر اون نبود الان کیم وو بین جای تو نشسته بود و اتفاقا همه هم خیلی خوشحال تر بودیم که دردسر های کارکردن با یه بچه رو که به خاطر همه چیز نق میزنه رو تحمل نمی کنیم.
سوک روی زمین نشست و برگه هایش را کمی ان طرف تر پرتاب کرد. مهم نبود چقدر تلاش کند، دست اخر همه او را به چشم یک دختر بچه ی هجده ساله میدیدند که هیچ ارزشی ندارد.
تهیونگ دلش می خواست جلو برود و سوک را ارام کند اما احساس کرد که سوک در حال حاضر بیشتر از هرکس دیگری از او متنفر است؛ همین طور کمی هم به خاطر تشبیه شدن به شامپو و فهمیدن احساس سوک به خودش دلخور بود ، برای همین راهش را به سمت اتاقک های حمام ادامه داد و سوک را به حال خودش رها کرد...
قسمت بعدی:
قسمت قبلی: