با اینکه به زودی پاییز از راه می رسید هوا هنوز گرم بود ، خیلی از صحنه ها را سر ظهر می گرفتند و باید با لباس های چند لایه چند ساعت فیلم برداری می کردند. تهیونگ زیر آن لباس های گرم بدنش مدام عرق سوز می شد و می سوخت. سوک تازه متوجه این موضوع شده بود. ان هم از طریق سئون هی که پیشش امد و گفت: واقعا خدا بی رحمه ، چطور سر پسری که تا این حد خوش قیافه س تونسته همچین بلایی بیاره؟ امروز وقتی داشتم روی گردنش پودر می زدم تا بپوشونمشون تقریبا گریه کردم.
هفته ی پیش یئون سوک پس از دو هفته کار متوالی به خانه رفت و سر راه برای خودش تعداد زیادی ابمیوه و شکلات خرید تا وقتی فشارش می افتد بخورد. وقتی از مشکل پوستی تهیونگ با خبر شد، هر از گاهی برای تهیونگ هم ابمیوه می اورد تا خنک شود و کمتر عرق بریزد.
جین اولین باری که این حرکت سوک را دید پیش تهیونگ رفت و گفت: فک کنم واقعا ازت خوشش میاد.
تهیونگ درحالی که حرف های سوک با کارگردان را به خاطر می اورد به ابمیوه اش خیره ماند و گفت: فکر نمی کنم
با این حال خودش هم نظری که نداشت که چرا سوک این کار را می کند. توی شهرک سوپر مارکتی وجود نداشت و ابمیوه و شکلات کالای کمیابی بود . مگر وقتی که کامیون خوراکی یکی از بازیگر ها سر صحنه می امد و با خودش کلی خوراکی خوشمزه می اورد. ولی سوک همیشه خوراکی های خوشمزه با خودش داشت و به جز ابمیوه هایش که به تهیونگ می داد عادت نداشت ان ها را با کسی به جز سئون هی شریک شود.
جین گفت: تهیونگ ، اون واقعا از تو خوشش میاد ، من تا به حال ندیدم به پسر دیگه ای ابمیوه بده.
تهیونگ هم داشت کم کم باورش می شد. با خودش فکر کرد حتما در این مدت نظر سوک درباره ی او تغییر کرده است. بالاخره یک بار که سوک اب میوه اش را به تهیونگ که حسابی عرق کرده بود داد تهیونگ تصمیم گرفت سر صحبت را با او باز کند و گفت: میشه بپرسم اینا رو از کجا میاری؟
سوک لحظه ای مکث کرد و گفت: از تو یخچال؟!
تهیونگ گفت: من تا حالا از رفتن سر یخچال های اینجا- جز یه بار که پودینگ پیدا کردم- چیزی گیرم نیومده ، البته اونم تاریخ مصرفش گذشته بود.
سوک خندید و گفت: خب بستگی به شانست داره.
تهیونگ در حالی که اب دهنش را قورت میداد به شکلاتی که توی جیب سوک بود اشاره کرد و گفت: اونم از توی یخچال برداشتی؟
سوک شکلات را از جیبش دراورد و گفت: می خوایش؟
تهیونگ نگاهی به شکلات و نگاهی به سوک انداخت و گفت: اشکالی نداره؟
سوک شکلات دیگری از توی جیب شلوارش دراورد و گفت: اینم ببر برای دوستت.
تهیونگ دیگر مطمئن شده بود که سوک از او خوشش می اید.
قسمت بعدی:
قسمت قبلی: