ویرگول
ورودثبت نام
محمد
محمدکسی بودم مال خودم، کم کم وا دادم و عاشق شدم، این متن‌ها دلنوشته‌های یه دلداده‌ست به دلدارش، باشد که نور راه پر پیچ و خم دلباختگان باشد ...
محمد
محمد
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

جان تنگ

دلتنگ نه، از دوری تو جان تنگم
دلتنگ نه، از دوری تو جان تنگم

حلیای عزیزم...
دلتنگتم!
یه دلتنگیِ جدید ...

تمایلی به دیدن کسی ندارم.
میل حرف زدن با مردم رو تو خودم نمیبینم.
تو دلم احساسِ تشنگی و گرسنگی شدیدی میکنم که با خوردن و آشامیدن برطرف نمیشه. سر سفره که میشینم، با کمی خوردن، از برطرف شدنِ این حسّ گرسنگی نا امید میشم و فقط ادامه میدم، که بشقابم خالی بشه ...

میخوام راه برم! بلافاصله بعدش باید بنشینم. بعد دوباره از جام کنده میشم. دراز که میکشم پاهام سردشون میشه و تو زمستون نبودن تو، برای گرم شدن، خودشون رو مدام روی هم میکشن.

و همه‌ی اینها همراه شدن با انگشتای دستی که انگار از کار افتادن و فقط وقتی وعده‌یِ نوشتن از تو رو بهشون میدم، کمر‌ راست میکنن ...

چطور برات توضیح بدم؟
بعضی وقتا احساسات به تناسب شدّتشون، تبدیل به یه حس جدید میشن.
مثل تشنگیِ کسی که یه روزِ کامل آب نخورده.

نمیشه گفت همون حسّ تشنگی‌ایه که هممون تجربش رو داشتیم.
نمیشه بگی شبیه هم هستن و فقط این بار، تشنگی یه کم بیشتره.
تنها تشابه حس ما و حس اونی که تو بیابون بوده و برای یه قطره آب لَه لَه میزده اینه که به هر دوی ما آب نرسیده ...

اما ما جگر سوخته‌ی اونو حس نکردیم.

دنیا رو از چشمی که آسمون و زمین رو با خطی سیاه به هم متصل دیده، ندیدیم.

جملات دعایی که در التماس آب، به صورت تَرَک روی لب‌هاش حک شده رو نداشتیم.

حقیقت اینه که این دو تا تشنگی فقط در لفظ مشترک هستن.
مثل شیر و شیر!

نمیدونم چه احساسیه؟
آیا دلتنگی شدیده؟
اشتیاقه؟
التماسه؟
تمناست؟
هرچی که هست فقط میدونم:
تنها با کم شدنِ فاصله‌‌ی تنم از تو ...،
و بعد از برخوردم با نسیمی که ❤️تو❤️ رو لمس کرده،
جول و پلاسشو جمع میکنه و از بند بند بدنم، بر طرف میشه ...

آبعشقعاشقانهرابطهدل تنگی
۱۱
۱
محمد
محمد
کسی بودم مال خودم، کم کم وا دادم و عاشق شدم، این متن‌ها دلنوشته‌های یه دلداده‌ست به دلدارش، باشد که نور راه پر پیچ و خم دلباختگان باشد ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید