
بسم الله الرحمن الرحیم
حلیای عزیزتر از جانم
سلام
شناختم از آدمای اطرافم تنها با یک کلمه شکل میگیره.
مثلا یه نفر فرضی رو تصور کن:
ده بار بهم دروغ گفته،
دو بار تو معامله سرم کلاه گذاشته،
پنج بار من رو سر سفرش مهمون کرده،
هفت بار پشت سر بقیه پیش من حرف زده.
وقتی میخوام با این آدم معاشرت کنم نمیتونم همهی خاطرات رو یکجا به یاد بیارم. تنها چیزی که راهنمای من میشه یک کلمهست: «غیرقابل اعتماد»!
اگرچه اون فرد سخاوتمنده، ولی ویژگیهای بدش بر خصوصیات خوبش غلبه میکنه.
حالا برم سراغ حلیای عزیز خودم ...
دیشب ازت دلخور شدم. میدونم ناراحتی و دوست نداری ازت دلشکسته بشم.
میخواستم بهت بگم کلمهی تو تو ذهن من اینه:
«انسانترین»
اون دلخوری فراموش میشه و تنها اون کلمه در ذهن من میمونه.
کلمهای که خشتخشت دیوارهاش با خاطرات خوش روزها چیده شده. خشت خندههات، خشت آغوش همیشه بازت، خشت حمایت مداومت، خشت صورت زیبات و هزاران هزار خشت دیگه از وفاداریت بگیر تا بدن همیشه خوشبوت.
سیمان این دیوار هم انس شبانهی من در کنار توئه. کنار بدن عالیت، کنار تلاشت برای خاموش کردن آتش نیاز من و کنار کسی که میدونم قلبش صادقانه من رو دوست داره.
یک خاطره یا خشت خراب نمیتونه دیوار به اون محکمی رو از بین ببره.
مثل گذشته دوستت دارم
محمدت