شاهین تحریمی·۲ سال پیشخط-فاصله جنونجنوننام من جنون است.اینکه اولین لنگه کفش معرفی شده هستم به خاطر رنگ قرمزیست که از رگهای ڪولی به روی من پاشیده شده!خون!به نظر من خون ی موجو…
شاهین تحریمی·۲ سال پیشثمیندرد را به چوبهای تار تنیدهام و از آرشه آرشهها گردن آویختهام به شکستن.صدایش را میشنوی که چه رقصان زیر پای زخم،لگد میشود تن!نامش را ثم…
شاهین تحریمی·۳ سال پیشغریبهمرا با خود از این شلوغی ببر و نپرس کجا!نپرس،که هیچ جوابی قدر این گمگشتگی،عاشقانه نیست بانو؛آخ که گر دانی چقدر سخت است جمله در وصفِ تو شعر…
شاهین تحریمی·۳ سال پیشدر سوگِ تندر پیچ و تاب کلمات،شعر را به مانند چربی در خونِ معنا حل میکنم؛هرچند تیره و غلیظ،اما ترا میبینم،میبینم که به مانند گرمازدگی بیشرمِ تابست…
شاهین تحریمی·۳ سال پیشمهربایادهیچ میدانستی که چه آرامشی در پستوی پلکهای بسته و مژگانِ بافته شده تو هنگام بیداری رویاها نهفته!به وقت توست که شب تاب میدهد ستارگان را بر…
شاهین تحریمی·۳ سال پیشبرهانبرهانسکوت را ترجیح داد به آواز خواندن،زیرا که برای او این باغچه غریب بود،او قفس را میخواست؛انگار که میلههای آن قفس به مانند تاری بودند تا…
شاهین تحریمی·۳ سال پیشهذیاننمیدانم چه مرگم است!هیچ چیز مرا نمیتواند خوشحال کند.فقط به صداها گوش میدهم و آرام میشوم،نه صرفن به خاطره اینکه آنها را دوست دارم،نه! ف…
شاهین تحریمی·۳ سال پیشمهرمهر ما خیره ماندهایم به هم و زمان به ما!نمیدانم چقدر گذشته و نمیخواهم که بدانم.پیراهنِ سفیدِ مردانه من چقدر به عشوهگریهای زنانهات می…