ویرگول
ورودثبت نام
شاهدِ آرزو
شاهدِ آرزو
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

وای از حال آنها که امروز به چشمانم خیره شدند

امروز آفتاب از جهت غریبی می تافت

نه ملو بود نه شدید

چنان بود که نمی‌فهمیدی هست یا نیست

مثل من که امروز کسی نمی‌فهمید هستم یا نیستم.

امروز،لبخندم بجای قلبم از مغزم فرمان می‌گرفت

راستی گفتم قلب

امروز هر چه پی اش گشتم پیدا نشد

تا که نیمه شب،لای لحافی سرد...

بی نبض و با اشک های خشکیده روی گونه هایش،پیدا کردمش.

وای

وای از حال آنها که امروز به چشمانم خیره شدند

اخ که آنها هم فهمیدند قلب نداشتم حتما.

واه که چه رسوایی ننگ آلودی .


+گمان میکنم تاریخ نوشته شدن این نوشته مربوط با اواخر پاییز پارسال باشه،پاییزی که تمام تلاشم رو کردم تا به همه ثابت کنم غم انگیز و دلگیر نیست...اما زمان داره بهم ثابت می‌کنه که بود.
این نویسه شعر نبود،حتی کسی تلاش نکرده بود که کمی آهنگین و شبه شعر بشه. اما چه عجیب،که خاطره ای به این واضحی،این چنین غم یک شعر واقعی رو داشت،برام.

برام باور نکردنی بود، اون روز...من فکر میکردم حالم خیلی خوبه،اما همه میگفتن چقدر چشمات بی برق و نگینه امروز.


دارم کویر رو برای بار دوم میخونم،در آن واحد غم و شادی و پوچی و رنج و فلسفه و عرفان و تحسین رو تجربه میکنم.

با خوندن یک کتاب از کسی نمیشه قضاوتش کرد،میدانم این شخص منتقدان و طرفداران زیادی داره.

ولی تاثیر این کتاب روی من،تا الان اونقدری بوده که با فهمیدن این که تو ۴۳سالگی فوت کرده،گریه کنم.

و اینچنین است که متوجه میشم این شخص چه نویسنده بی مثالی بوده،گرچه خودش عالی یا برتر نباشه.

من استاد یا رهبری مثل اون،در زندگیم می‌خوام.

ولو اینکه چندی بعد نظرم عوض شه،اما الان به شدت شیفته این شخصم.

این کتاب رو بین کتاب های بابام پیدا کردم،۶۰۰۰تومان:)سال ۸۹.
این کتاب رو بین کتاب های بابام پیدا کردم،۶۰۰۰تومان:)سال ۸۹.



شعرغمکتاب
همانم که ندانم چه خواهم ز جانم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید