ویرگول
ورودثبت نام
مرضیه فخریان
مرضیه فخریان
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

در وصف وصالی زیبا

بود عمری به دلم با تو که تنها بِنِشینم
کامم اکنون که برآمد بنشین تا بنشینم

پاک و رسوا همه را عشق به یک شعله بسوزد
تو که پاکی بِنِشین تا منِ رسوا بنشینم

بی ادب نیستم اما پی یک عمر صبوری
با تو امشب نتوانم که شکیبا بنشینم

شمع را شاهد احوال من و خویش مگردان
خلوتی خواسته ام با تو که تنها بنشینم

من و دامان دگر از پی دامان تو؟ حاشا!
نه گیاهم که به هر دامن صحرا بنشینم

آن غبارم که گرَم از سر دامن نفشانی
برنخیزم همهٔ عمر و همین جا بنشینم

ساغرم، دورزنان پیش لبت آمدم امشب
دستگیری کن و مگذار که از پا بنشینم.

سیمین بهبهانی


ادبیاتشعرسیمین بهبهانیعاشقانه
نویسنده کتاب شعر: از پی تو آمده ام (نشر پاژ) عاشق نقاشی و شعر و رقص و موسیقی و آواز با شخصیت کتابایی که میخونم، زندگی میکنم به بعدهای دیگۀ زندگی و ماتریکس معتقدم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید