محمد سعید
محمد سعید
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

چیزایی که با دوری از خانوادم یاد گرفتم

این مسیر یه ترن‌هوایی از احساسات بوده. ولی حالا مقصدش اینجا در مرحله شادی از زندگیمه :)

در بیشتر عمرم مجبور بودم، خانوادمُ راضی کنم و درمورد چیزای مختلف به افراد گوش کنم؛ انتخاب کار، زندگیم و حتی درمورد عشق! و این عواقب زیادی برای من داشته که هنوز در تلاشم تا از شرشون خلاص شم.

من یاد گرفتم که خوبه به خودم تکیه کنم. افراد زیادی‌ هستن که باور دارن به بقیه نیاز دارن چون از تنهایی میترسن. شما چطور؟ آیا ترجیح نمیدین به خودتون تکیه کنین؟ من که ترجیح میدم برای زندگیم به خودم تکیه کنم و به توانایی خودم باور دارم.

صادقانه بهت بگم؛ تنهایی از بهترین انتخاباییه که ممکنه داشته باشی و تا واقعا تجربش نکنی حظّشُ نمیبری و باور نمیکنی که بتونی.

من یاد گرفتم مهم نیست بقیه چی میگن. تقریبا هر روزِ زندگیم، خانوادم تحقیرآمیز به شغلم نگا میکردن، با اینکه درآمدم هشت برابر مینیمم بود! من در نهایت متوجه شدم گاها سستی افراد مسبب اینچنین نگاهی به شما میشه.

من باید یاد میگرفتم چطور شادی رو به خودم برگردونم و بار نگاه افراد رو از ذهنم پاک کنم.

من خودم رو وقتی هنوز درگیر صحبت‌های دیگران درمورد خودم بودم، پیدا کردم(منظور اینکه سخته از شرش خلاص شد و گاها فکر میکنیم این اتفاق افتاده ولی وقتی با دقت به خودمون نگاه میکنیم خودمون رو هنوز درگیرش میبینیم)

اماااا یاد گرفته‌ام دوباره خودم رو روبرا کنم...

و این کار آسونی نیست، روزایی هستن که احساس وحشتناکی دارم، اما روزای خوب بیشتر از روزای بدن. من 100 درصد مطمئنم تصمیم درستی گرفتم. من حاضرم دوباره زندگیم بسازم.


برگرفته از medium.com نوشته Lia Chen

  • این نوشته برداشتی آزاد همراه با تغییراتی از منبع مذکور بود.
  • لطفا نظرتون رو برام بنویسید :) مر30
استقلالخودسازیباور به خودخودشناسیتنها
ارشد هو‌ش‌مصنوعی‌ می‌خونم، عاشق طبیعت و چیزایی که به بهش نزدیکم می‌کنه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید